کلینیک روانشناسی
 
مقالات سایت
زوج درمانی و رضایت و صمیمیت جنسی
رضایت از زندگی وزوج درمانی
سازگاری زناشویی و زوج درمانی کوتاه مدت
اختلال اوتیسم چیست
زوج درمانی
همکاران
رضا پور حسین
گلریز فاضلی
شهرام جلالیان
پرسش و پاسخ
با سلام وقت بخير،من دختري ٢٤ ساله هستم و ٢ سالي هست اعتماد بنفسم خيلي كم شده و حتي نميتونم سركار برم احساس ميكنم كاري نميتونم انجام بدم و ياد نميگيرم،.هروز تا ظهر ميخوابم و انگيزه اي ندارم احساس پوچي ميكنم و فكر ميكنم كاري نميتونم انجام بدم.، هرلحظه حس بدي دارم خودمو با ديگران مقايسه ميكنم و اينكه حس ميكنم كسي دوستم نداره و هرلحظه ممكنه كسي رو كه دوست دارم تركم كنه ميشه راهنمايي كنيد با اين شرايط به چه متخصصي بايد مراجعه كنم ؟
سلام وقتتون بخیر من به همه چیز و همه کس شکاک هستم و بدبین, خواهشا کمکم کنید اصلا آرامش ندارم همش فکرهای منفی میکنم برای درمان باید پیش روانکاو برم یا مشاور یا متخصص دیگه ای؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی عذاب میکشم
سلام خسته نباشید، من کنکوری هستم دوساله خیلی حالم بده درست نمیتونم درس بخونم تمرکز ندارم انرژی خیلی کم شده همش دوس دارم بخوابم درسایی که میخونم مدت زیادی توی ذهنم نميمونه دوماهه شدیدتر شده لطفا راهنمایی کنید چیکارکنم
سلام.خسته نباشی.برادری دارم۲۵ساله مجردو با مادرمو برادربزرگم زندگی میکند.از وقتی یادم میاد خیلی خجالتی و کمرو بود ولی این مساله به قدری پیشرفت کرده که حتی با خانواده خودش هم راحت نیست دوست و رفیق هم ندارد توز جمع که میشینه ساکت باکسی صحبت نمیکنه یه گوشه که میشینه همینطوری به نشستنش ادامه میده.وقتی مریض میشه از بس خجالت و احساس شرم داره با کسی درمیون نمیزاره حتی با مادرم هم راحت نیست واقعا این رفتارش برای آینده و توجامعه بودنش اثرات منفی میزاره?لطفا من رو راهنمایی کنید تا بتونم به برادرم کمک کنم.باتشکر از لطفتون
سلام وقت شما بخیر. یکی از دوستان خیلی نزدیکم چند ماهیست که میگه هر چیزی که برام اتفاق میوفته قبلا دیدمش در حالت خواب و الان چند وقتی هست که میگه روحم در آینده در حال گردش هست و میگه دارم عذاب میبینم مثلا میدونه که دو سال دیگه کدوم دانشگاه قبول میشه و تمام اون حالات آینده رو میتونه حس کنه. البته فقط اتفاقات خوب رو نمیبینه اتفاقات بد رو هم میبینه میخام بدونم چه کاری میتونم براش انجام بدم و چرا این حالات براش پیش میاد. برای من تعریف میکنه اما من نمیتونم کمکش کنم‌. دوست داره مثل آدمهای عادی زندگی کنه. این میتونه یه بیماری روانی باشه و آیا میشه درمانش کرد؟ خیلی چیزاهای عجیبتر هم تعریف میکنه که من درکش نمیکنم. به نظرتون باید پیش روانکاو یا روانپزشک بره. ما دنبال راهکاریم. ممنون میشم اگه بتونین نظرتون رو بهم بگین. من خودم نمی دونم چه کاری باید بکنم.
سلام ،خسته نباشید،من ی دختر ۲۰سالم،از این وضعیتن خسته شدم یعنی همرو خسته کردم ،همش تو اتاقمم ،همش تو تاریکیم ،نه دوس دارم مهمونی برم نه دوس دارم کسیو ببینم ،تو مهمونی و عروسیا همش ی گوشه ساکتم حالم از این رفتارا بهم میخوره دوس ندارم اینجوری باشم و واقعا از زندگی بدم میادو امیدی به اینده ندارم،اصلا هم نمیتونم اراده کنم که خوب شم ،خانوادم بهم میگن مرده متحرک ،چیکار کنم که حالم خوب شه و مثل بقیه دخترای هم سن و سالم بشم؟؟؟
پیوند ها
اطلاعیه های سایت
روانشناس یا روانپزشک
تفسیر نقاشی
برنامه جامع بهبود و ارتقا عملکرد شناختی و رفتاری
رزرو کارگاه
همایش آیا مطابق میل خود رفتار می کنیم؟
آرشیو پرسش و پاسخ
::با سلام وقت بخير،من دختري ٢٤ ساله هستم و ٢ سالي هست اعتماد بنفسم خيلي كم شده و حتي نميتونم سركار برم احساس ميكنم كاري نميتونم انجام بدم و ياد نميگيرم،.هروز تا ظهر ميخوابم و انگيزه اي ندارم احساس پوچي ميكنم و فكر ميكنم كاري نميتونم انجام بدم.، هرلحظه حس بدي دارم خودمو با ديگران مقايسه ميكنم و اينكه حس ميكنم كسي دوستم نداره و هرلحظه ممكنه كسي رو كه دوست دارم تركم كنه ميشه راهنمايي كنيد با اين شرايط به چه متخصصي بايد مراجعه كنم ؟
::سلام وقتتون بخیر من به همه چیز و همه کس شکاک هستم و بدبین, خواهشا کمکم کنید اصلا آرامش ندارم همش فکرهای منفی میکنم برای درمان باید پیش روانکاو برم یا مشاور یا متخصص دیگه ای؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی عذاب میکشم
::سلام خسته نباشید، من کنکوری هستم دوساله خیلی حالم بده درست نمیتونم درس بخونم تمرکز ندارم انرژی خیلی کم شده همش دوس دارم بخوابم درسایی که میخونم مدت زیادی توی ذهنم نميمونه دوماهه شدیدتر شده لطفا راهنمایی کنید چیکارکنم
::سلام.خسته نباشی.برادری دارم۲۵ساله مجردو با مادرمو برادربزرگم زندگی میکند.از وقتی یادم میاد خیلی خجالتی و کمرو بود ولی این مساله به قدری پیشرفت کرده که حتی با خانواده خودش هم راحت نیست دوست و رفیق هم ندارد توز جمع که میشینه ساکت باکسی صحبت نمیکنه یه گوشه که میشینه همینطوری به نشستنش ادامه میده.وقتی مریض میشه از بس خجالت و احساس شرم داره با کسی درمیون نمیزاره حتی با مادرم هم راحت نیست واقعا این رفتارش برای آینده و توجامعه بودنش اثرات منفی میزاره?لطفا من رو راهنمایی کنید تا بتونم به برادرم کمک کنم.باتشکر از لطفتون
::سلام وقت شما بخیر. یکی از دوستان خیلی نزدیکم چند ماهیست که میگه هر چیزی که برام اتفاق میوفته قبلا دیدمش در حالت خواب و الان چند وقتی هست که میگه روحم در آینده در حال گردش هست و میگه دارم عذاب میبینم مثلا میدونه که دو سال دیگه کدوم دانشگاه قبول میشه و تمام اون حالات آینده رو میتونه حس کنه. البته فقط اتفاقات خوب رو نمیبینه اتفاقات بد رو هم میبینه میخام بدونم چه کاری میتونم براش انجام بدم و چرا این حالات براش پیش میاد. برای من تعریف میکنه اما من نمیتونم کمکش کنم‌. دوست داره مثل آدمهای عادی زندگی کنه. این میتونه یه بیماری روانی باشه و آیا میشه درمانش کرد؟ خیلی چیزاهای عجیبتر هم تعریف میکنه که من درکش نمیکنم. به نظرتون باید پیش روانکاو یا روانپزشک بره. ما دنبال راهکاریم. ممنون میشم اگه بتونین نظرتون رو بهم بگین. من خودم نمی دونم چه کاری باید بکنم.
::سلام ،خسته نباشید،من ی دختر ۲۰سالم،از این وضعیتن خسته شدم یعنی همرو خسته کردم ،همش تو اتاقمم ،همش تو تاریکیم ،نه دوس دارم مهمونی برم نه دوس دارم کسیو ببینم ،تو مهمونی و عروسیا همش ی گوشه ساکتم حالم از این رفتارا بهم میخوره دوس ندارم اینجوری باشم و واقعا از زندگی بدم میادو امیدی به اینده ندارم،اصلا هم نمیتونم اراده کنم که خوب شم ،خانوادم بهم میگن مرده متحرک ،چیکار کنم که حالم خوب شه و مثل بقیه دخترای هم سن و سالم بشم؟؟؟
::با عرض سلام و خسته نباشید. جناب دکتر من الان 5سال میشه که تنها زندگی میکنم 29سالمه وقتی از سر کار تعطیل میشم به دلیل تکراری بودن کار و اینکه ساعت کارم زیادهست در هنگام بازشگشت به خونه بشدت سرم درد درد میگیره و میره تو فشار و تو اون لحظه تا موقع رسیدن به خونه بشدت وسواس فکری میگیرم به چیزای الکی که خودمم بعدا خندم میگیره دلیلش چیه جناب دکتر؟
::ا سلام من پسری 28 ساله هستم که به تازگی ازدواج کرده ام اما متاسفانه متوجه شده ام که دچار زود انزالی شدید هستم به گونه ایی که حتی قبل از مرحله دخول دچار انزال می شوم لذا از جنابعالی درخواست کمک و مشاوره را دارم
::بسمه تعالی - با سلام و احترام ؛ لطفاً در خصوص مشکل کبد چرب (کبد چرب من فعلاً گرید 2 می باشد ) ، یبوست ، خلط های پشت حلق و همچنین بیماری فیبروز ریه ( C.F - بیماری است که کلیه غدد درون ریز بدن دچار عفونت می شود و مرتب بایستی آنتی بیوتیک قوی مصرف نماید) چه راه درمانی برای ما وجود دارد ،ایا قابل درمان هستند یا خیر ؟ ممنون میشم اگر کمکم بفرمایید -
::با سلام من خانمی سو دو ساله هستم.یک پسر نه ساله و یک پسر هجده ماهه دارم. از وقتی که پسر دومم ب دنیا امده احساس میکنم پسر اول م احساس بیقراری می کند. ارامش ندارد . سعی می کند با برادر کوچکترش رابطه خوب برقرار کند اما نمیتواند و مدام اورا می ازارد. زیاد گریه میکنه و همینطور دوست دارد دیگران رو با رفتارش ازار بده وقتی بهش میگم چرا اینکارو میکنی سعی میکنی دیگران رو اذیت کنی میگه نه من دارم باهاشون بازی می کنم . اینکه زیاد گریه میکنه و ارامش نداره منو خیلی نگران کرده .من همیشه سعی کردم خواسته هاش رو براورده کنم یا باهاش دوست باشم اما نمیدونمچرا این بچه کلافه هست و ارامش نداره استرس داره و همیشه نگرانه و گریه می کنه. کلاس تکواندو تکواندو ثبت نامش کردم اتفاقا خیلی موفقه تو این ورزش و خیلی با علاقه این ورزش رو دنبال می کنه . نگرانم کمکم ککنین .مممنون
::با سلام .من وقتی توی جمع هستم یهو استرس میشم و بدنم وصورتم گرم وداغ میشه و احساس دستشویی و باد شکم میاد سراغم و همش با خودم میگم الان ابروم میره و باید بلافاصله از اونجا بلند شم و فاصله بگیرم تا بهتر بشم .البته آی بی اس هم دارم .با وجودی که دختر فوق العاده اجتماعی هستم این مسیله زندگیمو مختل کرده .راهتماییم کنید
::سلام خسته نباشید مادری 29 ساله هستم پسری 9ساله دارم الان یه مدتی هست توی مدرسه وباشگاه بی خود گریه میکنه و میترسه که من دیر برم دنباش ازش میپرسم چرا گریه میکنی میگه نمیدونم گریم همون جوری میاد دست خودم نیست میگه میترسم دزد منو ببر این جور پدر وماد ر نداشته باشم از طرفی هم من وشوهرم بعضی وقت ها با هم دیگه بحث میکنیم من فکر میکنم به خاطر دعوا های ما هستش لطفن مرا راهنمایی بفرمایید خیلی نگرانم
::لام من خانمی۲۷ ساله هستم که دوماه و نیم پیش یه اتفاق باعث شد که عصیهای یک سمت هم بدنم ا کار بیفته و نتونم حرکت کنم پنظر پزشک فیزیوتراپم اینه که با تمرکز میتونم دستمو حرکت بدم ولی متاسفانه من موفق نمیشم یا اگر بخوام دستمو از آرنج حرکت بدم از کتف حرکت میکنه و این.برام خوب نیست لطفا راهنماییم کنید چطور با تمرکز بدنمو حرکت بدم
::سلام من فاطمه عابدی 19ساله هستم, حدود یک سال است که من نمیتوانم عصبانیت خودم رو کنترل کنم ,اما قبلا شخص خیلی ارومی بودم و عصبانیت خود را نشان نمیدادم ,علاوه بر این موضوع من خیلی زودرنج شدم و واقعا دارم کم میارم خسته شدم که اینجوریم ونسبت به دوست صمیمیم هم خیلی حساس شدم خیلی گیر میدم بهش البته متقابل هست ,و خیلی دعوا میکنیم ,حتی همین چند لحظه پیش باز دعوامون شد , واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و نمیتونم به روانپزشک مراجعه کنم ,چون دانشجو ام و تمام وقتم پره و البته دسترسی ندارم به پزشک خوب ,لطفا راهنماییم کنید ,ممنونم
::سلام من سجاد محمدی هستم 28 سال سن دارم دانشجوی کارشناسی ارشد هستم مشکل من بحث گفتار هستش من زمانی که با خودم تنها هستم خیلی خوب صحبت می کنم ولی زمانی که در جمع یا روبروی شخصی قرار بگیرم بشدت گفتارم تغییر می کند و لکنت زبان میگرم و این مورد من رو در زندگی بسیار عقب انداخته تور به خدا اگر راهی هست بگید باید چیکار کنم یکی از مشکلات شدید زندگی من شده باتشکر
::ب سلام بنده 30سالمه از حدود 10سال پیش دچار این بیماری شدم که وقتی داخل یه جمعی میشم دچار استرس شدیدی میشم فکر میکنم همه دارن به من نگاه میکنن ونمیتونم بخوبی با اطرافیانم رابطه برقرار کنم و خیلی اذیت میشم لطفا مرا کمک کنید
::سلام .فرزند پسرمن 8ساله میباشد که به لکنت زبان دچار گردیده چه راههایی برای بهبود وجود دارد ضمنا چندین جلسه گفتار درمانی بردیم ولی تاثیر چندانی نداشته ممنونم
::سلام من علیرضا هسم و ۱۶ سالمه و تو حوزه علمیه درس می خونم و امسال پایه یک هستم من نمی دونم چرا که موقعی تو کلاس میشینم و استاد شروع به درس دادن می کنه فکر من میره یه جاهای دیگ فکرم اصن تو کلاس نیس من باید چیکار کنم ممنون از کمک تون
::سلام چهل ساله مکانیک صنعتی و حدود شش ماه است دچار اضطراب وترس و ناامیدی هستم و قادر به حضور در کارخانه نیستم و نزدیکه اخراج شوم .برای درمان از کجا شروع کنم
::سلام خدمت شما۳۲سالمه سال۸۲دچار شوک عصبی شدم که نفسم چند لحظه گرفت پیش روانپزشک که بردنم به من یه سری قرص داد مثل فلوکستین,کلونازپام,والپروات سدیم,سرترالین,ریسپریدون,سه سالی بهتر شدم اما بعد مراجعه نکردم ریسپریدون و سرترالین رو قطع کردم تا به امروز کلونازپام و والپروات مصرف میکنم و چند سالی هست که از تنها راه رفتن میترسم و اصلا چیزهای متحرک سوار نشدم ۹ماه هست که زمینگیر شدم به خدا فشارهای عصبی که یکی از اطرافیان به من وارد کرد که حتی از کارای شخصیم جا موندم ۳ماه هست که یکی از متخصصان با توجه به حال من که برادرم براش توضیح داد بود تشخیص داد که پانیک دارم و آسنترا رو تجویز کرد خخوب که نشدم هیچ خیلی بدتر شدم من همون سال که مریض شدم حس کردم روح شدم و جسم ندارم الان انگار با دنیا بیگانه شدم همش تو ذهن خودم زندگی می میکنم توی فکرم که چطوری نفس بکشم چ طور بشیینم و… بدنم کلا سست و بی حس و سبک و روح شده حس میکنم بدنم استخون نداره و میخوام بی افتم و انگار میخوام دیوونه شم بدنمو دیگه نمیشناسم مستاجریم من با این جسم مرده کجا میتونم برم,نمیتونم حتی پیش دکتربرم مامانم خیلی غصه میخوره خودمم واقعا دارم هر لحظه با مرگ میجنگم میخوام با بدنمو حس کنم بتونم راه برم,تو رو خدا راهنمایی کنید مشکلم حل میشه؟این چه حالیه,تو رو خدا کمکم کنید,
::باسلام و خسته نباشید خانمی 40 ساله هستم و در هرحال حاضر دانشجو هستم.قبلا سابقه افسردگی داشتم و دارو مصرف کردم و در نهایت با تغییر رفتار موفق به کنترلش شدم.نگرانیم اینه که چند باری که از خواب بیدار میشم فراموش میکنم امروز چه کاری باید انحام بدم یا اینکه چند شنبه است باید پسرمو بیدار کنم بره مدرسه. اما از نظر درسی و غیره مشکلی ندارم لطف کنید منو راهنمایی بفرماییدبا تشکر
::باسلام و خسته نباشید خانمی 40 ساله هستم و در هرحال حاضر دانشجو هستم.قبلا سابقه افسردگی داشتم و دارو مصرف کردم و در نهایت با تغییر رفتار موفق به کنترلش شدم.نگرانیم اینه که چند باری که از خواب بیدار میشم فراموش میکنم امروز چه کاری باید انحام بدم یا اینکه چند شنبه است باید پسرمو بیدار کنم بره مدرسه. اما از نظر درسی و غیره مشکلی ندارم لطف کنید منو راهنمایی بفرماییدبا تشکر
::بیماری پارکینسون باطب سنتی درمان میشود ممنون از راهنماییهایتان
::سلام یه خواهشی که ازتون دارم کمکم کنید جوابمو بدید اینقدم پول خرج کردم خسته ام جوابی نگرفتم هیچ دکتری گوش نمیده بهم فقط میدن انواع قرص 7ماه پیش احساس قلب درد کردم تنگی نفس تاری دید کلی دکتر رفتم از قلبو اکو نوار قلبو نوار مغز امارای دکتر چشم واسه تاری دید دیگه خسته شدم الانم 1ماهه سر درد شدید بهش اضافه شده که به هییییچ وجه خوب نمیشه تمام ساعات شبو روز سر درد دارم حتی تو خواب دیگه خسته شدم یدونه دکتر نیست بگه چمه اینقد دیگه قرص اعصاب بهم دادن دارن دیوانم میکنن از وقتی قرصای اعصابو میخورم تپش قلب دارم شب تا صبح دندونامو تو خواب فشار میدم میلرزم یه نفر راهنماییم کنه شمارو به امام رضا بگید چیکار کنم خانوادم دق کردن از دستم ممنون میشم اگه جوابمو بدید
::با سلام خسته نباشید دختری هستم نوزده ساله من نمیدونم چرا هیچکس رو نمیشناسم حتی خودمو نیم ساعت زل میزنم تو آیینه اما خودمو نمیشناسم لطفا دلیل و درمانش قید بشه و در صورت امکان به شماره ام ارسال بشه با تشکر
::با سلام خدمت شما عزیزان.چند روز پیش خواهرم صحنه مرگ فرزندشو دید وبهت زده شده نه حرف میزنه نه چیزی میخوره نه گریه میکنه. لطفا راهنمایی کنید
::سلام ، نميدونم از كجا شروع كنم احساس خوبي به ادامه زندگيم ندارم ! گاهي زندگي ام براي خيلي بي اهميت و گاهي خيلي مهم! اصلا برام مهم نيست بيمارم يا حالم خوبه گاهي بيش از اندازه دكتر ميرم و به فكر خودمم يه اخلاق ديگه ام دارم نميدونم اخلاق يا اختلاله؟ مسائلي كه ناراحتم ميكنه را بيش از اندازه بزرگ جلوه ميدهم انگار همه بدي هاي دنيا فقط به من شده و من بدبخت ترينم و ديگر اينكه در بحث و دعوا هايي كه برام پيش مي ايد بسيار زبونم ميگيره و شروع ميكنم به داد زدن درصورتيكه خودم صداي داد كسي را ميشنوم كمرم از استرس بي حس ميشه و عضلاتم شل و شب ها خواب هاي اشفته ميبينم اكثر مواقع هر كسي تو اتاق من بخوابه از ناله هاي تو خوابم و دست و پازدن هايم شكايت ميكنند و جديدا براي اينكه جلب توجه كنم با تيغ شكمم را بريدم اين حس يك ان به وجود امد و بعد از اون كار پشيمان شدم با رفتن به دكترروانشناس و صحبت كردن مشكل دارم و گارد زيادي براي حرف زدن دارم الان هم نصف مشكلاتم براي اين تونستم عنوان كنم كه ميتونم بنويسم و شما من را نمي بينيد نميدونم حالا بايد چه كاري كنم اصلا اين مطالبي كه عنوان كردم چيز خاصي است و نياز به درمان داره يا به مرور زمان درست ميشه؟
::سلام خوبید خسته نباشید من خیلی دکتر رفتم خسته شدم وقتی راه میرم سرم گیج میره تعادل خودم راکنترل نمیتونم بکنم تاحالا به دکتر های مغز واعصاب رفتم ازسرم عگس گرفتن گفتند سالمه ...رفتم دکتر گوش آزمایش کردند گفتند سالمه..رفتم دگتر چشم گفتند سالمه ..هیچ کدوم دارو هم ندادند..حالا تورو خدا بهم درپیام یا در ایمیل راهنمایم کنید ممنون
::باعرض سلام و خسته نباشید بردارم 10سالشه و قبل 1 سالگی 2 بار تشنج کرده که مجبور بود حدود یکی دوسال دارو مصرف کنه و الان نمیتونه تو خونه تنها بمونه و میگه حالت تهوع داره و دلش میگیره و گریه میکنه خودشم هم نمیدونه چرا دلش میگیره مخصوصا وقتی تو خونه تنها باشه همش گریه میکنه ومیگه دلش گرفته خواهشا بگین که ماباید چیکارکنیم وعلتش چی میتونه باشه
::سلام و عرض ادب...پسری 20 ساله هستم که الان حدود 4 سال است بطور مداوم یک سری خاطرات از یک فردی دیگر که اصلا نمیشناسمش برای من تداعی میشه و شب ها هم که خواب این موارد رو میبینم و من اصلا این فرد رو تا به حال توی زندگیم ندیدم و این مورد موجب این شده که توی درسام تاثیر گذاشته و علاقه و اشتیاق منو از بین برده و بطوری که همش من به این موضوعات فکر میکنم و داره دیوونم میکنه..دکتر هم رفتم و جلسه مشاور درمانی ولی نتیجه نداد اصلا...دارو هم بدترم کرد...من برای اینکه تمرکز داشته روی درسام ریتالین میخورم که اوایل خوب بود ولی الان دیگه تاثیری نداره...یک سری اسم ها و تصاویر مبهوم و مبهم هم یادم میاد که نمیشناسمشون...من کنکور دارم و این قضیه داره منو بطور کامل فلج میکنه....خواهش میکنم کمکم کنید...خواهش میکنم
::با سلام اقای دکتر من پسری 17 ساله هستم نمیدومم چطوری بگم شاید خنده دار بنظر برسه 1 سال پیش یکی از هم کلاسیام به شوخی گوش سمت راست من را خیلی محکم و طولانی کشید و یکم حالتش عوض شده و هروقت خورم تو ایینه اه میکنم یاده همین قضیه میوفتم و غذاب میکشم و جدیدا دیگه این موضوی ولم نمیکنه از ذهنم نمیتونم ازادش کنم میدونم خنده دار ولی خواهشن کمک کنید
::باسلام خسته نباشید.من برایه دومین بار است دلتنگیه شدید حالت تهوع شدید ولرزش و بی اختیاریه گریه دارم وبعد 5دقیقه دوباره به حالت اولیه برمیگردم میخواستم علت را بپرسم.ممنون
::باسلام خانمی هستم ۳۹ ساله خیلی زود عصبانی میشوم ودختر شش ساله ام راخیلی کتک میزنم خودم ازدست اخلاقم خسته شدم لطفا کمکم کنید هرچی باخودم کلنجار میرم که اروم باشم وکتکش نزنم نمیتونم خودم را کنترل کنم چیکار کنم
::پسرم از سن8 سالگی به بیش فعالی نوعی واسواس به حروف کتابی پیدااکرده یعنی کلماتی که کتابی گفته میشود رانمیتواند تحمل کند ومدام پیش خودش کلمات راتکرار میکنه اصلا اخبار یا فیلمهای تاریخی نمیتونه ببینه تو مدرسه هم به همین خاطر براش سخت شده تحت درمان داروهای وسواس هست الان سه ساله که دارو هم میخورداثری ندارد لطفا راهنماییم کنید عاجزانه تقاضا دارم کمکم کنید باتشکر
::سلام.من برادری دارم که 23.24سال دارد ، اما تا کنون برایش پیش نیامده که به دختری علاقه مند شود که بخواهد با او ازدواج کند. هربار که خواستیم برایش اقدام به زن گرفتن کنیم بهانه ای آورد. تا اینکه خود او به ما گفت اینطور نیست که من به یک نفر علاقه داشته و بخاطر اون با شما به خواستگاری نیایم ، باور کنید اصلاً به هیچ دختری علاقه ندارم. میگوید نمیدانم چرا اما انگار یک بیماری روحی دارم که به دختری علاقه مند نمیشوم. میگوید پسرهای همسن و سال من تا کنون برایشان حداقل دو سه بار پیش آمده که به دختری علاقه مند شوند اما من نه ، پس من غیرطبیعی ام. طوری هم نیست که به همجنس های خود یعنی پسران علاقه داشته باشد ، اتفاقاً خیلی هم دلش میخواهد ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد اما فکر میکند بیماری روحی دارد که تاکنون به دختری علاقه مند نشده. بنظرتان با این مشکل چه کنیم؟؟ چطور میشود که او بالاخره به یک دختر علاقه مند شود؟؟ آیا اگر دختری به او ابراز علاقه کند میشود که مشکل روحی اش برطرف شود؟؟ تا کنون برایش پیش نیامده و من و مادرم نگرانش هستیم.چه کنیم که به یک دختر علاقه مند شود و با این بیماری روحی اش مقابله کنیم؟
::با سلام و واحترام خانمی 40 ساله هستم. دختری بسیار باهوش و زرنگ و عاطفی بودم. از 20 سالگی دچار حالات وسواس فکری شدم. و از خدا و پیامبر زده شدم و دیگه نماز نخوندم. بعد در مرگ یکی از بستگان متوجه شدم که هیچ حسی برای گریه کردن ندارم و اصلا از مردن کسی ناراحت نمی شدم. کم کم اینطور شد که کسی رو هم دوست نداشتم . این شرایط را سالیان سال تحمل کردم و در مقاطعی هم دارو مصرف کردم اما هیچ تاثیری نداشت. به مرور حافظه ام خیلی کم شده, یادگیری ام کم شده و کار های ریاضی ساده را هم نمی توانم انجام بدهم. 4 سالی می شه که حالاتم بدتر که شده هیچ یه چیز ای جدید هم اضافه شده. تبدیل شده به یک آدم بی احساس-بدون اظطراب- اصلا نه از چیزی ناراحت می شم و نه از چیزی خوشحال میشم.دلم برای هیچ کس حتی بچه های خودم نمی سوزه .اگر مریض بشن اصلا ناراحت نمی شم. الان یک ماهی می شه که حافظه ام خیلی کم شده.خیل اسمها زو به خاطر نمی آورم. تقویم رئو اصلا به یادم نمی مونه.صبح ها که از خواب بلند میشم نمدونم امروز چه روزی است و باید چه کار کنم. شدم مثل یه آدم آهنی .یه ذره اظطزاب ندارم که کارام عقب بیفته یا بچه هام مریض بشن هیچی .مثل یک آدم آهنی شدم. حتی اگر رو سرم هم داد بزنند اصلا ناراحت نمیشم.کاملا بی تفاوت شدم. خواهش می کنم مرا کمک کنید خیلی دکتر رفتم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدم.دارم می بینم که قسمت احساسات مغزم داره از بین میره نمی دونم چه کار کنم. اصلا اسم مریضی من چیه؟ نسبت به همه چیز بی خیال شدم و هیچی بران مهم نیست. هیچی یاد نمی گیرم. تمام دانستخ های قبلب ام از یادم رفته ضرب و تقسیم و همه چی .... تو رو خدا مراکمک کنید. صبح ک هاز خواب بلند میشم دیروز برام یه ابهام است همه چی ا یادم رفته ممکنه آلزایمر هم گرفته باشم؟؟
::سلام.من ی دختر24ام نوه عموم 21سالشه میگه میخوام باهات ازدواج کنم چندبار ازم خواستگاری کرده دفعات قبل جدی نمیگرفتم و بهش میگفتم هنوز بچه ای ولی این دفعه شک دارم احساس میکنم منم دوستش دارم..از طرفی داییش هم ی جورایی خواستگارمه.نمیدونم چیکار کنم خانواده هم مخالفت میکنه حتما.خودم هم نمیدونم واقعا دوستش دارم ی ن وقتی اون ناراحت میشه منم ناراحتم.بخاطر اختلاف سنی از اینده میترسم میترسم اشتباه کنیم.لطفا راهنماییم کنید
::سلام من نوجوونى ١٥ ساله هستم و به مقدار زيادى خجالتى هستم يعنى اينطور است كه از حرف زدن در شلوغى خجالت نميكشم اما از شلوغى و دورهمى و مكان هايى از جمله عروسى خوشم نمياد يك مشكل ديگه اى كه به علت خجالتى بودن از اون رنج ميبرم اين است كه نميتونم از پدر و مادرم براى بيرون رفتن همراه دوست هايم اجازه بگيرم با اينكه ميدونم اين اجازه رو به من ميدن و دوست هاى من فك ميكنن كه به من اجازه نميدن و اين موضوع خيلى من رو آزار ميده خوشحال ميشم اگه كمكم كنيد.
::باسلام من دختری چهارساله دارم بسیار حساس ووابسته به تازگی برادر دار شده ومتاسفانه از زمانی که برادرش بدنیا اومده خیلی گریه میکنه خواسته هاش بییار زیاده مامان با من بازی کن من ببر جایی ...هرلباس یا مدل مویی واسش میزنم گریه راه میندازه من این دوست ندارم اصلا بامن که مادرش هستم سازش نداره همش باید باید میکنه من قم هستم واز خانوادم دور واسه ی همین اکثرا مسءولیت کارها با خودم وهمسرم هست خیلی فرصت بازی وتوجه به دخترم رو ندارم وگاها پیش میاد بدلیل خستگی وحوصله نداشتنم دعواشم بکنم تورو خدا راهنماییم کنیی ممنون
::سلام،خسته نباشی دختری ۲۲ساله هستم که یک ساله عقدکردم،تا سه ماه پیش نامزدمو خیلی دوست داشتم ایشونم خیلی دوستم داره و خیلی مهربونه،سه ماه پیش همسرم بهم شک کرد که خیلی زودهم متوجه اشتباهش شدو معذرتخواهی کرد،ولی ازاون روز به بعدمن دچاروسواس فکری شدم وهمش فکرمیکنم ایشونو دوست ندارم همش دلم میگیره ودلشوره واظطراب دارم گاهی خوب میشم ولی باز دوباره همون حس لعنتی میاد سراغم و دوست دارم گریه کنم ازخودم متنفر شدم که چطور ایشونو دوست ندارم به روانپزشک هم مراجعه کردم قرص خوردم ولی تا۱یر انچنانی نداشت لطفا کمکم کنید.
::پسرم 7سالشه نیوروفیدبک استفاده کردم امروز جلسه ی سوم بود اما خیلی سردرد شدید داره چیکار کنم آیا عوارض دار نیوروفیدبک
::سلام حس ميكنم چند وقته دچار وسواس فكري شدم.ترس از دست دادن عزيزان بخصوص همسرم رو دارم.با اينكه ميدونم اين افكار بيهوده هست و نگراني هاي من اتفاق نميوفته اما بازم اين أفكار مياد تو ذهنم.ميشه لطفا راه درمان رو بگين؟مشاوره هم رفتم يه مدت خوب بودم اما نه به طور كامل ولي بازم اين فكرا داره أذيتم ميكنه.لطفا بگين چيكار كنم.
::برادری دارم 18 ساله که بدون اینترنت و موبایلش نمی تواند زندگی کند یعنی اگر 1ساعت موبایل را از او دور کنید خودش و دیگران را اذیت می کند و همه اش فیلم و کارتون دانلود می کند و نگاه می کند و بازی می کندتمام وقت خود را صرف همین کار می کند و افت شدید تحصیلی در سال گذشته داشته و با تنبیه و تشویق اصلا جواب نمی دهد وخیلی باهاش صحبت کرده ایم ولی اصلا تاثیر ندارد
::با سلام خدمت شما عزیزان میخواستم بدونم روش درمانی مشاوران شما برای سوشال فوبیای حاد چیست ؟ نورو فیدبک یا رفتاردرمانی یا شناخت درمانی یا هیپنوتیزم ، کدام یک بهترین روش هست ؟ بنده 15سال مبتلا هستم ، دو سال هم شناخت درمانی و رفتاردرمانی رفته ام ، ولی نتیجه ای نداشت ؟ خواهش میکنم کمکم کنید
::با سلام ،پسری ۱۲ ساله دارم که از سن ابتدایی متوجه بیش فعالی وی شدیم و تحت نظر پزشک قرار دادیم و داروی ریتالین مصرف میکرد تا کلاس سوم ،دو سال دارو نخورد و دوباره زیر نظر پزشک جدید شروع به مصرف کرد ولی متاسفانه هیچ تغییری در درمان حاصل نشده و پر خاشگر و بیقرارتر شده ،سوالم اینه ،،: ایا امکانش هست از طریق امواج الکتریکی بر روی مغزش کم توجهی او رفع شود ؟ در مرکز شما میتونم براش نوبت بگیرم ؟ ممنون میشم هر چه سریعتر پاسخ بدین ،
::با سلام من خيلي وقته که فکر میکنم دچار وسواس فکری هستم.. به غیر از دارو با بيوفيدبک یا نوروفيدبک که تفاوتشون رو هم درست متوجه نشدم میشه درمان کرد?
::سلام خسته نباشید دختر مجرد 22 ساله ای هستم به شدت احساس تنهایی میکنم با ادم ها راحت ارتباط برقرار میکنم اما صمیمی نمیشم تنها کسی که این سالها صمیمی شدم دوست پسرم بوده که به تازگی در جریان ازدواج قرار گرفتیم اما نمیدونم چرا توجهش به من خیلی کم شده و همیشه که میخوام حرف بزنم خسته اس خوابش میاد و .. اصن نمیدونم باید چیکار کنم خیلی افسرده ام از این همه تنهایی دلم میخواد با کسی دردو دل کنم ولی هیچ کسو ندارم و نیمدونم دوست پسرم اگه حوصله منو نداره چرا در جریان ازدواج قرار گرفته من خیلی بهش وابستم مهمترین دلیلش هم اینه که تنها دوست صمیمی من هست چیکار کنم با این وضعیت؟
::سلام خدمت دکتر بزرگوار من چندسالی که دچار بیماری روحی یا روانی شدم حدود یک سال و اندی پیش ترس های بچه گانه و غیر واقعی من مث ترس از جن و ماورا اوج خودش رسید با این که یک ورزشکار عظیم جسته بودم اما این ترس ها منو از پای در میاورد به طوری که از حموم رفتن میترسیدم یا بعضی وقتها از آدم ها یا تو خونه تنها موندن در این بین مشکلات مالی و برشکستی هم شروع شد و دیگه واقعا روحم خسته بود الان بعد از گذشت یک سال وارد فاز جدیدی شدم طوری که به آینه نگاه میکنم انگار خودمو نمیشناسم دنیا رو درک نمیکنم اصلا نمیفهمم انسان چیه دنیا چیه از محل کارم میترسم از غروبا میترسم چون این حالت برام تشدید میشه جوری که از اضطراب و ترس لرزم میگیره حتی یاد خدا هم آرومم نمیکنه از اجتماعات به کل گریزونم .خیلی احساس آزار دهنده ایه انقد کلافم و بیخود زنده ام که حتی حوصله نظافت و تراشیدن ریشمو ندارم دوستام به من میگفتن کوه انرژی ولی الان نمیدونم اصلا کی هستم دکتر روانشناس و اعصابم رفتم خوب نشدم مجددا یه دکتر دیگه این اوخر رفتم و قرص برام نوشت بدترین نگرانیم اینه که فکر میکنم کسی این بیماری نداشته خواهش میکنم دکتر بزرگوار یه قلوت قلبی چیزی بهم بدین یه راهنمایی لطفا عاجزانه میخوام
::سلام هر از گاهی فکرهای منفی ناشی از ناملایمات و حوادث احتمالی آینده مثل بیماری، فقر، از دست دادن نزدیکان، مشکلات زناشویی یا ترس از مرگ و ... افسردم میکرد و انرژی منو خیلی میگرفت. معمولا از یه مورد کوچک شروع میشد و هی وسیعتر میشدن و هر چه تلاش میکردم مثبت باشم و با فکر کردن به چیزای خوب و شادی بخش از دستشون خلاص بشم و افسار مغزمو تو دستم بگیرم تا اندازه ای موثر بود ولی نمیشد مغزمو توی اون حالت نگه دارم و دوباره فکره میرفت اونجا که من نمیخاستم. (زورم بهش نمیرسید) بعد از مدتها کلنجار رفتن فهمیدم که وقتی دارم به چیزای مثبت و شادی بخش فکر میکنم ناخودآگاه یه لبخند خیلی کوچیک ته چهره م بوجود میاد و هر وقت که دارم به چیزای منفی فکر میکنم اون لبخنده دیگه نیست. از اونموقع هر وقت میخام حواسمو از فکرای منفی پرت کنم یه ذره عضلات گونه مو میدم بالا (منظورم خنده و قهقهه نیست) و خیلی خوب هم جواب میده. خیلی راحتتر از متمرکز کردن مغز روی چیزای مثبت هست. حالا من سوالم اینه که آیا چنین روشی برای مداوای برخی مشکلات روانی وجود داره و انجام میشه؟ یا فقط داره روی من جواب میده؟ پیشاپیش ممنون از لطفتون
::با عرض سلام وخسته نباشید دختر 27 ساله ای هستم یه مدت تمام ذهنم پر شده از فکرهای منفی در مورد همه چیز منفی فک میکنم مخصوصا در مورد افراد خانوادم خیلی نگرانم مثلا بیماری بگیرن بعضی وقتام بدون هیچ دلیلی دچار اظطراب میشم تپش قلب میگیرم نمیدونم چیکار کنم کلافه شدم لطفا راهکار بهم بدین ممنون
::سلام من دچار انواع بیماریهای روانی هستم و به مدت دو سال است که دارو مصرف میکنم ولی من هنوز بهبود زیادی نیافته ام و جالب اینکه علائم من عود نیز کرده است . لظفا مرا راهنمایی کنید
::متن پرسش : سلام من ۲۰ سال سن دارم.وقتی ۱۷ سالم بود ازدواج کردم اما بعد ۱سال جدا شدم بخاطر دخالتهای خواهرشوهرم.و بعد بخاطر روحیه ای که داشتم حس کردم نیاز به یک همدم دارم و بعد ۵ ماه دوباره ازدواج مجدد داشتم.الان هنوز یکسال از ازدواجم نمیگذره اما من دلم این زندگیو نمیخاد.دلم ازادیهای دوره ی مجردیم رو میخاد.و اینکه دلم هنوز پیش شوهر سابقمه.چون واقعا خوب بود هرکاری بخاطرم کرد اما من بخاطر خانوادش از خودشم متنفرشدم.من همیشه فکرم درگیره حس افسردگی و کسل بودن دارم.لطفا راهنماییم کنید.
::سلام من خواهری 11 ساله دارم که زود به دنیا آمد و مشکل ذهنی دارد و سی پی خفیف می باشد، یادگیری او ضعیف است و گفتار درمانی هم میرود، آیا نوروفیدبک می تواند به او کمک کند. لطفا کمک کنید ما خیلی دکتر رفتیم ولی نتیجه زیادی نگرفیم
::با عرض سلام و خسته نباشید خانم متأهل23 ساله ای هستم اخیراً به دلایل زیر به پزشک گوارش مراجعه کردم: قاروقور شکم نفخ شدید درد زیر قفسه سینه فبل و بعد ادرار کم اشتهایی اکه در کنار اینها مشکلاتی مثل خواب زیاد احساس ضعف و حالت تهوع کم شدن حافظه درد سمت چپ بدن سر درد رو هم دارم دکتر به این نتیجه رسیدن که مشکل عصبی دارم و برام فلوئوپرازین تجویز کردن ولی میترسم حافظم ضعیف تر شه! در ضمن دانشجو هم هستم به نظرتون باید چکار کنم؟ لطفاً کمکم کنید ممنون
::سلام -من 20 سال دارم وقتایی که ناراحتم یا استرس دارم همه چی رو فراموش میکنم یا دستام می لرزه بعضی وقتا هم اشوفته می شم تنهایی میخوام واز جنس مخالف هم بیزارم و یهم بهم میزنم وحوصله سرو صدا ندارم تمرکزم هم از یه سال پیش خیلی کم شده از این وضم خسته شدم
::سلام.جلسات پرسش وپاسخ حضوری چه روزها وساعتی برگزار میشود؟برای مشکلات نوجوانان کدام روانشناس پاسخگوست؟ ممنون از پاسخگویی شما!
::نمیدونم چه جوری بیانش کنم.نمیدونم جسمم مشکل داره یا روانم. ولی اینو میدونم که تمام این مشکلاتی که دارم بعد از بیدار شدن از اون خواب لعنتی شروع شد.به خواهرم گفتم که موهای بلند مرا به سمت بالا با قیچی بچین.
::سلام من از سال 87 شدیدا به بیماری هپاتیت و مخصوصا اچ ای وی وسواس دارم.قرص هایی که مصرف می کنم فلوکساتین 20 هر روز 4 عدد است. واقاعا دیگر نمی توانم بر وسواسم غلبه کنم. هر هزینه ای برای درمانش باشد حاضرم پرداخت کنم.
::سلام.خیلی وقته که با مامان و بابام مشکلات اساسی دارم.ما همدیگه رو اصلا به هیچ عنوان دوست نداریم.سر موضوعات مختلف با هم روزی صد بار دعوا میکنیم و چون من دارم برای کنکور درس میخونم و تنها ارزو قبول شدن هستش این مسئله هم اعصابم رو خورد میکنه و هم وقتم رو میگیره.اونا با راه های مختلف مانع درس خوندم میشن مثلا به تمام فامیل میگن که من خیلی درس میخونم و این توقع فامیل منو به استرس شدید انداخته طوری که احساس میکنم اگه یه وقت قبول نشم باید چیکار کنم؟یا اینکه اصلا به من احترام نمیذارن.تو مشکلات هوامو ندارن و پشتم نیستند و ....همیشه منو دعوا یا نصیحت میکنن کمکم که نمی کنن هیچ بدتر سنگ میندازن جلوی پام.خسته ام کردن.هرچی هم میگم بیایید بریم پیش روان شناس نمیان.توروخدا کمکم کنید.
::سلام من دختری26ساله درمقطع ارشدم چن سالی هست که دچاروسواس فکری نسبت به سلامتی خودم و عزیزانم شدم و همینطور دچار ترس شدید از بیماری هستم و با مشاهده کوچکترین علامت در بدنم دچار ترس زیادی میشم و از این بابت بسیار بسیار رنج میبرم خیلی با خودم کلنجار میرم که نترسم ولی نمیشه و به همین خاطرم مورد تمسخر خانوادمم گاهی قرار میگیرم لطفا راهنماییم کنیدممنون
::سلام.برادر29ساله ای دارم حدود8ساله دچاروسواس فکری واضطراب شدیدوافسردگی شده بااین که تواین سالهاقرص مصرف میکنه خوب نشده وازبی خوابی رنج می بردوکلازندگیش مختل شده به نظرشمابایدچیکارکرد؟
::سلام زنى سى و پنج ساله هستم مدتى هست براى افزاىش تمرکز و ىادگىرى نوروفىد بگ انجام مىدم هفته اى ىه بار به دستور پزشک اما فکر مى کنم بدتر شدم ىعنى عصبى تر و مضطرب تر اصلا ادم دىگه اى شدم صبرم کم شده وسواستر هم شدم انگاراىمانم ضعىف شده وحالتهاى خوش قبل رو ندارم اىا تاثىر نوروفىد است ىا ربطى نداره. لطفا راهنمايى کنىد به نوروفىد ادامه بدم ىا نه ؟
::ا عرض سلام مادر من 69 سال سن دارد و اگر اشتباه نكنم در سن 45 سالگي دچار بيماري عجيبي شده كه حدود 45. روز بيمار و تقريبا دو ماه در سلامت كامل است و اين رويه مجددا تكرار ميشود . مادر من در مدت بيماري كاملا بي حوصله است و اظطراب فرواني دارد و از كوچكترين سرو صدا و حضور افراد در كنارش بي زار است .تا جايي كه توانستيم به بهترين پزشكان مراجعه كرديم و از قرص هاي ضد افسردگي و اظصراب و خواب اور استفاده مي كند ولي هيچ تاثيري ندارد و در زما ن خودش بيمار شود و بعد از گذشت بيماري و. بدست اوردن سلامت جسمي گويا كه اصلا بيمار نبوده و بسيار شاد و پر تحرك است و اين رويه از زمان بيمار شدنش تا به الان اين گونه در حال تكرار است. و اين داروها گويا بي تاثيرند لذا ما از اين بيماري كاملا متعجبيم ...اگر بتوانيد كمكي به ما بكنيد كمال تشكررر فراوان را داريممممم. ارادتمند شما ....Reza
::با سلام مردی 31 ساله هستم که از 12سال پیش دچار اضطراب و از8 سال پیش دچار حملات وحشت موقع غذا خوردن هستم بطوری که احساس میکنم میخواهم کنترلم را از دست بدهم و خفه شوم و این مشکل باعث افسردگی و کاهش شدید اشتهایم شده است بطوری که از غذا هیچ لذتی نمیبرم خواهشمندم در این مورد اینجانب را راهنمایی کنید
::سلام دختری 23 ساله ام. چند سالی هستش که با این مشکلات زندگیمو گذروندم. من از عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی برخوردارم. خودمو باور ند ارم. جالب اینجاست خودم میدونم از خیلی جهات نسبت به بقیه سرتر هستم اما بازم اونارو بهتر از خودم میبینم.همیشه فکر میکنم بقیه از من بهترن. چه ظاهری چه اخلاقی .یکی از عواملی که شاید موثر بوده توو این ناهنجاری که تووم به وجود اومده چاقیم بوده .من از زمانی که بالغ شده ام تقریبا اول راهنمایی بودم. وزنه ام خیلی بالا رفت و از همون موقع سرزنش خانواده شروع شد. مقایسه کردن من با بقیه چه جسمس چه درسی چه اخلاقی. و حتی مسخره کردنم..توو هر جمعی که میرفتم راجع به اندامم صحبت میکردن..نظر میدادن مسخره میکردن. و من بیشتر عصبی میشدم و بیشتر میخوردم.تا اینکه وزنم خیلی بالا رفت. در کنار این موضوع عدم اعتماد به نفس و خودباوری توو من نقش گرفت. همیشه از خودم بدم میومد دوست نداشتم کار اشتباهی کنم که مبادا مسخره ام کنن. تا اینکه دانشگاه قبول شدم و تصمیم گرفتم وزنمو کم کنم و تقریبا 30 کیلو موفق شدم شاید تا حد کمی اعتماد به نفسم بالا رفت اما هیچ تغییر به وجود نیومد. هنوزم که هنوزه خودمو با بقیه مقایسه میکنم خودمو دست کم میگیرم.جدیدا هم که احساس میکنم هیچی توو ذهنم نمیمونه و یادم میره همه چی. زود از انجام کارا خسته میشم. هیچ هدف و انگیزه ای ندارم. توو جمع نمیتونم خوب صحبت کنم و احساس میکنم خود واقعیمو گم کردم.بعضی وقتا این خود واقعی رو پیدا میکنم ولی زود از دستش میدم. توانایی هامو دست کم میگیرم. جوری به خودم باوروندم که کم و کوچیک هستم که برادر 14 ساله ام همش تحقیرم میکنه و حرفش برام مهم میشه و همش سرزنش میکنم خودمو. با خانواده صحبت کردم هی میگن علتش چاقیته میگم این همه وزن کم کردم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد. شاید خیلی کم بهتر شدم.خیلی تلاش کردم راه های زیادی رو رفتم چند تا کتاب خوندم ولی شاید چند روز روم تاثیر گذاشت اما زود ناامید شدم. چی کار کنم لطفا راهنماییم کنید؟ خودم مشکلمو میدونم راه حل میخوام.دوست ندارم زندگیم اینجوری بگذره..میخوام اونجور بشم که لایقشم.
::سلام.دختر16 ساله ام به استفاده ازفضاهای مجازی معتاد شده وبه درس بی انگیزه است ومتاسفانه عکسهای غیراخلاقی توسط پسرها دریافت میکند وعکس خودش رامیفرستد نگرانم پدرش ازجریان باخبرشود یا عکسش را در لاین و..ببیند.قبلا به مشاوران شما مراجعه کرده ام اما شرایطمان هر روز بدتر میشود به نحوی که میترسم از خانه فراریش دهند چگونه عواقب رفتارهایش را قبل از اینکه خدای ناکرده اتفاق خاصی بیفتد به او بفهمانم؟
::سلام.خسته نباشید. من 23 سال دارم و انگار وسواس فکری شدید گرفتم. حدود یک سال و نیم پیش یک سری کار های کوچک انجام می دادم که نمی دانستم لرای وسواس است. مثلا پادری خانه را کج می کردم... . الان خیلی داغونم مثلا 2 ماه بعد کنکور دارم ولی انقدر برای وسواس عذاب می کشم که خیلی وقت ها یک روز کامل گریه می کنم. وقت هایی که می خواهم اسم خدا را بیارم یا واسه شروع هر کاری مثلا درس خواندن بسن الله می گویم. همش فکر های جنسی خرابی می آید تو سرم که از خودم بدم می آید. واسه همین تو طول یک ساعت درس خواندن شاید 30 بار بسم الله می گویم و خیلی عذاب می کشم. نمی توانم هیچ کس را در اطرافم تحمل کنم و دائما فکر های خراب می آید تو سرم. حالم از خودم به هم می خورد. احساس می کنم خیلی گناه کارم. دائما می ترسم خدا ازم راضی نباشد و من را نبخشد. آرامش ندارم. کنکورم برایم سرنوشت ساز است ولی خیلی عذلبم می دهد این فکر های وسط درس. انقدر که بسم الله می گویم و احساس گناه می کنم از این که به خدا توهین می کنم از خودم بدم می آید. همه بهم می گویند خیلی انرژی منفی شدی. حتی وقتی می خواهم زیپ کیفم را ببندم می ترسم نکند گره در کارم بیفتد و به چیز هایی که می خواهم نرسم.خیلی برای این وضعیتم مامان و بابام ناراحتند. هیچ وقت یچه خوبی برای آنها نبودم. از هیچ جای زندگیم راضی نیستم حداقل دوست دارم به رشته و دانشگاهی که می خواهم برسم تا یک مقدار از زحمات آنها را جبران کنم. چه کار کنم خیلی درد بدی است این فکر های خراب و رفتار هایی که گاهی برادرم بهم می گوید دیوانه شدی. انقدر همیشه می خواهم دعا کنم که دوستام بهم می گویند شبیه مامان بزرگ ها شدی. چه کار کنم؟ من فقط دو ماه وقت دارم برای کنکور.
::سلام . پسری هستم 28 ساله . همیشه موقع بیدار شدن از خواب بسیار خسته و کسلم . حتی اگر ده ساعت هم بخوابم باز هم تفاوتی نمیکنه . همین موضوع باعث شده که در طول روز هم کسلم . خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید
::سلام من یه دختر22ساله هستم چندماهی میشه که دچارمشکلی شدم که حس میکنم میخوام اجسام روپرت کنم حتی وقتی یه بچه ی کوچیک روبغل میکنم فکرمیکنم میخوام اونو بندازم زمین به خاطراین وضع خیلی اعصابم ضعیف شده وخیلی گریه کردم حتی یه بارخواستم خودموبکشم ولی نتونستم. خواهش میکنم بگین چه کارکنم
::سلام من 33 ساله و شوهرم 53 ساله ازدواج دوم ایشان است شوهرم میل جنسی دارد ولی توان جنسی ندارد و این مساله باعث اختلال بین ما شده است و تصمیم به طلاق گرفته ام 3 سال است که ازدواج کردیم و یک دختر 7 ماهه دارم در این 3 سال تنها دو یا سه بار نزدیکی داشتیم آن هم فقط نزدیکی نه لذت زیرا ایشان فورا ارضا می شود و تمام . در ضمن شوهرم وسواس شدید دارد. لطفا راهنمایی کنید.
::سلام 34 سال دارم و مجرد هستم و ساکن یک شهر کوچک. با اینکه خیلی فعال هستم و اهل ورزش و هنر و در تخصصم ماهر ولی بیکارم. چند مورد در تهران موقعیت کاری خوب داشتم که خانواده ام موافقت نکردند آنجا تنها زندگی کنم. چند مورد دوستی با جنس مخالفم به خاطر اینکه شهرمان از هم دور بود به نتیجه نرسید و یک مورد آشنایی برای ازدواج هم چون دیدیم تصمیم جدی برای این کار ندارن رابطه ام را قطع کردم و موقعیت خیلی خوبی که دارم هیچ خواستگاری ندارم و با این که تخصص خوبی هم دارم بیکارم. به تازگی با خانواده ام دچار مشکل می شوم چون عقایدم با آنها خیلی متفاوت است و این خانه نشینی خیلی اذیتم می کند رفتارشان باهام مناسب سنم نیست و تقریبا استقلال خوبی که داشتم را ازم گرفتند. تحمل شرایط خانه برام سخت شده. لطفا راهنماییم کنید.
::با سلام من و خانواده ام به تازگی پدر بزرگم را از دادیم یعنی پدر پدرم را، پدر خودم از زمانی که پدربزرگم فوت کرده دائم احساس خستگی و بی حوصلگی داره، سر کار نمیره ، دائما سردرد داره و اکثرا احساس مریضی می کنه من فکر می کنم دچار افسردگی شده چون پدر من از پدر بزرگم نگه داری می کرد اکثر اوقات پدرم میره بهشت زهرا بعد هم داغون تر از قبل، ما هم نگرانش هستیم و نمی دانیم چه کنیم غذا کم می خوره، خواب شب نداره، روزها تا دیر وقت می خوابه، دکتر برو هم نیست. تو رو خدا یه راهی جلوی پای ما بگذلرید. ما چه جوری به خوب شدنش کمک کنیم؟
::سلام من خواهری 11 ساله دارم که زود به دنیا آمد و مشکل ذهنی دارد و سی پی خفیف می باشد، یادگیری او ضعیف است و گفتار درمانی هم میرود، آیا نوروفیدبک می تواند به او کمک کند. لطفا کمک کنید ما خیلی دکتر رفتیم ولی نتیجه زیادی نگرفیم
::سلام .من دانشجوی پزشکی هستم.زندگی ام فوق العاده خسته کننده و بی هدف شده از همه چی بی زارم بسیار کم حوصله و زود رنج شدم و احساس میکنم برای هیچ کس مهم نیشتم . حدود 9 سال هست که افسرده هستم اما دارو مصرف نکردم حدود 3سال پیش 1روانشناس میرفتم که الان تقریبا 1 ساله نمیرم حتی حوصله حرف زدن ندارم اصلا دوست ندارم از خونه بیام بیرون.زندگی خیلی پوچ و بی هدفه باور کنید.من خیلی تلاش کردم به واقعیت دیگه ای از زندگی برسم اما جز این جیزی نبود.حوصله تلاش مجدد که آخرش به بیهودگی بیانجامد ندارم انصافا خدایی این نورو فیدبک اثر داره؟دیگه حوصله امیدواری الکی و صبر بی مورد ندارم
::سلام 34سال دارم چند سالی دچار افسردگی هستم حدود 6ماه فلوکستین 20مصرف میکنم چند سالیه حافظم رو به کاهش به نظر شما نورفدیک جواب میده یا مصرف دارو رو ادامه بدم
::: سلام،من 30سالمه و8ماه پیش تویه شرکت مشغول به کار شدم و بعد از 6ماه از اون شرکت رفتم و3ماهه که بااون آقایی که باهاش همکاربودم آشناشدم ودر طول این مدت خیلی به هم علاقمند شدیم اما متافسانه هر بار که باهم صحبت کردیم با دعوا همرا بوده وهیچ وقت نشد که با هم آروم صحبت کنیم وطوری شده که هرگفتیم تموم کنیم ولی باز ادامه دادیم وبدتر اینکه هردوتامون آدمهای تندی هستیم...تازگی ها طوری شده که خسته شدیم و جدی پیشنهاد کرده به این آشنایی خاتمه بدیم ومیگه هرچه تلاش کردیم نشدوسردی را در او میبینم وفکر میکنم به آخر این آشنایی رسیدم چیکارکنم راهنماییم کنید خیلی دوستش دارم واولین تجربمه
:: : سلام ،بخاطرپاسخ سوالم ممنونم، راستش بله واقعیت اینه که من باگذشت این 5سال اززندگی با همه مشکلاتمون الان که باردارم وبایدبتونم به لحاظ روحی خودم روشادوسالم نگه دارم ، احساس ناتوانی میکنم ، میدونم که با افکار مخدوشی وذهن بهم ریخته ای که دارم ،دارم فرصت های دیگه خودم روهم ازدست میدم ودرواقع مدیریت زندگیم از دستم دررفته ،وهمین ها خودش باعث شده ناامیدترباشم، هرچقدرکه باهمسرم درموردروحیات وشرایطم صحبت میکنم وازش میخوام که باتوجه به مسائلی که میتونه روی روح وروان من تاثیرمثبت بگذاره مثل داشتن ظاهرمرتب واهمیت به ظاهرش یا جویاشدن احوال من درطول روز ویاتوجه به مسائلی که درروابط اجتماعی موثرهستندویاسعی کردن برای داشتن ارتباط بیشتربادیگران ... ،اما ازش حرکت قابل توجهی نمیبینم و گاهی احساس میکنم اصلاهیچکدوم ازحرفهای من رو حتی نشنیده ..... وضعیت کارفعلیش شکلی هست که صبح میره وشب دیروقت میاد ، گاهی احساس میکنم درمقایسه با همسران همکارانم یاحتی بقیه مردهای فامیل ، کلا شخصیت متفاوت و غیر قابل قبولی داره که البته انتقادپذیرهم نیست ویا حداقل همه کمی وکاستی های خودش رو بخاطر شرایطش میدونه که ازمن میخوادبپذیرم و گله وشکایت نکنم که اگر غیراز این باشه من متهم هستم به درک نکردن ... اصلا اعتقادی به مشاوره و.. نداره وحاضرنیست قبول کنه جاهایی هست که میتونه باکوچکترین حرکت یا کاری شادی روبه زندگیمون بیاره و باعث بهبود زندگی باشه ،خواهش میکنم کمک کنید که بدونم با چنین شرایطی چطور به خودم آرمش بدم که بتونم زندگیم رو حفظ کنم
:: : با سلام من یک مدتی می باشد که دچار عادت به استرس شده ام وقتی میخوام کاری انجام بدم احساس میکنم که باید استرس داشته باشم و دلیلشو هم نمیدونم لطفا یه راه حل بهم بگید با تشکر
::با عرض سلام وخسته نباشید ،، دختری هستم ۲۵ساله حدود ۲ماه است وسواس من خیلی بیشتر شده ازلحظ روحی حالم اصلا خوب نیست دوست دارم حالم بهتربشه اما متاسفانه با شرایطی که من دارم از طرف خانواده که تا به یاد دارم من ا همیشه مسخره میکردندند یا با دیگران مقایسه به خصوص پدرم که از سن۱۸سالگی تا به الان بدترین حرفها را به من زدند وهنوز که هنوزه درحال تکرار شدن است مادرم، پدرم که من را کتک هم میزنند مگن تو چرا وسواس شدی وقتی مگم از دست شماها به این روز افتادم ومشکلاتی که درطی دوران تحصیل وغیره داشتم همگی دست بهدست هم دادند من را بدترکردند مسخره میکنند من نتونستم هیچ وقت با مادر وپدرم صحبت کنم چون همدلهای خوبی نیستند وبهدا مدام سرکوفت میزنند درصوتیکه هر دو تحصل کرده هم هستند من بیشتر از دیگه حوصله ندارم بنوسم خستم چاره چیست؟باتشکر
:: باسلام ،خودم 32سال وهمسرم 35سال داریم ،حدودا5سال هست ازدواج کردم ومتاسفانه الان به جای بدی از زندگی رسیدم ،بخاطر مشکلات اقتصادی زیادی که داشتیم سعی کردم که شرایط همسرم رودرک کنم وهمیشه با امیدبه آینده سعی کردم که هرکاری میتونم برای زندگیمون انجام بدم ،تقریبا تمام حقوق ناچیز خودم روکامل خرج میکنم امامتاسفانه شرایط شغلی وحتی طرزفکر همسرم همیشه منو ناامید کرده،طی این سالها هرفکری که بنظرم میرسیده باهمسرم راجع به تغییرشغل و... صحبت کردم وحتی هنوزم هرجایی چیزی به ذهنم میرسه درهرموردی ازمسائل زندگی باهاش صحبت میکنم امامتاسفانه همسرم دیدگاهش درموردخیلی ازمسائل بامن فرق میکنه ،الان که 4ماهه باردارم احساس ناامیدی شدیدی دارم وبا رونداین مدت اززندگی بخاطربارداریم احساس عذاب وجدان میکنم ،ناخواسته باکسانی که اطرافم هستندوهم به لحاظ سنی وشغلی و... خیلی بامن فرق نمیکنند شادی وطراوت مقایسه میکنم ومیدونم کاراشتباهیه ،ولی راستش باوجوداینکه تا قبل ازازدواج درخانواده ساده ای بودم اما شادتربودم و به زندگی امیدواروباانگیزه ولی چون ازهمه جوانب زندگیم احساس ضعف میکنم دارم افسرده میشم ،فکر اینکه دارم سنم میگذره ولی زندگی وشرایط به من آرامش نمیده واینکه همسرم اصلا منو وزندگی رودرک نمیکنه داره عذابم میده ، لطفا کمکم کنید....
::باسلام و خسته نباشید .جوانی 22 ساله هستم در سال 80 تصادف کرده ام 6 ماه بیهوش بوده ام از اون موقع تا به حال دست راستم میلرزد به هر دکتری رفتم نتیجه نگرفتم الان چه دارویی مصرف کنم تا بهتر بشم.
::سلام.خسته نباشید.من خیلی زیاد از در میون گذاشتن مشکلاتم با مامانم میترسم.نیاز دارم با یکی صحبت کنم ولی کسی نیست. باید چیکار کنم؟ ممنون
:: سلام،من دچار عدم تمرکز شدم و این موضوع خیلی اذیتم همیشه کمی این مشکل رو داشتم، تو دوران دانشگاه خیلی برام سخت بود که روی پروژه هام تمرکز کنم و معمولن کارایی که عملی بودن و احتیاج به تمرکز برای تولید یک طرح جدید بود رو نصفه انجام میدادم. ولی جدیدن، که دو سال هست درسم تموم شده،حتی تمرکز واسه دیدن یه فیلمی که دوست دارم هم ندارم. مطالب بیشتر از یه پاراگراف رو نمی خونم، انگار وقتی دارم یه مطلب رو می خونم، خط های بالایی رو فراموش می کتم و راجع به اون متن نمی تونم واسه کسی یه توضیح منسجم بدم. این وضعیت نگرانم کرده، 28 ساله هستم و کلی ایده ها برای زندگیم داشتم ولی چندین ساله که به خاطر این مشکل در جا میزنم و احساس شکست می کنم. چه کار باید بکنم؟ ممکنه این بخاطره بیماری باشه؟!
::سلام.دختری12ساله دارم باوجوداینکه خیلی دوستش دارم ولی نمیتوانم رابطه صمیمی بااوداشته باشم ومتاسفانه هرروزاین فاصله بیشترمیشه واقعا نمیدانم چطوربایدرفتارکنم؟لطفاراهنمایی کنید.باتشکر
::سلام من پسری ۴ساله دارم به احتمال زیاد اوتیسم دارد آیا درمان یا نوروفیدبک بر او تاثیر دارد یا شما چه پیشنهاد میکنید
::سلام مرسی از وقتی که میگذارید ولی لطفا راهنمایی کنید چطوری میتوانم بر اضطرابم غلبه کنم
::با سلام و تشکر، سئوالی در رابطه با ایجاد کهیرهای پوستی در زمان اضطراب داشتم که سن من را پرسیده بودید من 34 سال دارم و میتوانم بگویم از بچگی این مشکل را دارم در دوران نوجوانی و جوانی بسیار خجالتی بودم وموقع صحبت کردن سرخ میشدم و کهیر های پوستی داشتم و سعی میکردم کمتر در مهمانی ها شرکت کنم و کمتر صحبت کنم با کسی ولی الان میتوانم براحتی حرفم را یزنم ولی همچنان این مشکل کهیر پوستی را دارم و به خاطر این مشکل حتی به خیلی از خواستگارهایم پاسخ منفی میدهم چون مطمئن هستم برای هیچ کس خوشایند نیست و احساس میکنم این مشکل داره من را دچار افسردگی میکند
::با سلام من دچار مشکلی هستم که باعث شده به طور کلی اعتماد به نفسم را از دست بدهم من در برخورد با افراد جدید و یا با ورود به محیط جدید دچار اضطراب میشوم که این مسئله باعث بروز کهیر های شدید پوستی در گردن و دستانم میشود که در مراجعه به پزشک به من داروهای ضد اضطراب دادند که به جز بی حالی در من فایده دیگری نداشت و چون این مشکل من نادر است برای دیگران چای تعجب دارد به همین خاطر سعی میکنم کمتر با مردم ارتباط داشته باشم که به همین خاطر فکر میکنند من منزوی و گوشه گیر هستم در حالی که دوست ندارم این حالت را در من ببینند لطفا اگر مداوایی دارید با ایمیلم در ارتباط باشید
::سلام من از سال گذشته مشکلات گوارشی داشتم مثل دل درد وتهو وبی اشتهایی شدید اول به متخصص گوارش مراجعه کردم وقتی مدت تشخیص طول کشید حدود دو ماه استرس شدیدوبی حوصلگی ودلهره به مشکلاتم اضافه شد به روانپزشک مراجعه کردم با مصرف سیتالوپرام ودنورین طی ده روز حالم کاملا خوب شد ولی بعد از نه ماه که دکتر داروها روکم کرد تقریبا فقط یه نصف سیتالوپرام میخوردم دوباره استرسم برگشت ولی نه مثل قبل فقط روزی چند بار بهم استرس دست میداد,دکتر کمی داروهام رو زیادکرد خوب شدم,اما دو ماه بعد استرسم ودل دردام که مربوط به روده تحریک پذیره برگشته نمیدونم مشکل چیه ا
::من به دلیل وجود مشگلی توی زندگیم حدود یکساله که برام تشخیص افسردگی دادن اما با مراجعه به پزشکای مختلف و تجویز انواع و اقسام داروها هیچکدوم بهم نمیسازه حالموخیلی بدتر میکنن ، ازدپاکیین ، فلوکستین سیتالوپرام ایمی پرامین و....تازه من قصد باردارشدن هم دارم سوالم اینه که من که هیچکدوم از این قرصا حالم رو بدتر میکنه بایدچه کنم ؟ و آیا راه غیر دارویی برای درمان افسردگی هست
::سلام من زنی 39 ساله هستم مدت 9 سال است به بیماری وسواس فکری دچار هستم و 8 سال است که دارو مصرف میکنم. داروهای من ،الانزاپین،فلووکسامین و تری هگزیفینیدیل هستند،از هر کدام روزانه 1 عدد میخورم.مشکل من 70% حل شده است،میخواهم بدانم میتوانم قرصهایم را به مرور کم کنم و بعد از مدتی آنها را قطع کنم؟به عنوان مثال،ابتدا 1 عدد را به سه چهارم کاهش دهم و بعد از مدتی به نصف و باز بعد از مدتی به یک چهارم کاهش دهم و در نهایت آنها را قطع کنم. با تشکر از شما
:: با عرض سلام و خسته نباشید پسر سه ساله دارم فوق العاده پر جنب و جوش و فعال و به شدت لجباز ، خواهشمند است در خصوص نحوه برخورد و کنترل او ، مرا راهنمایی کنید. با تشکر فراوان
::باسلام.من خانمی31ساله هستم که در دوران عقدبه سر میبرم.از روزی که با همسرم اشنا شدم تا الان که3سال دوستی بوده و1سالم الان عقد.مادرم از این وصلت رضایت نداشت.ولی من باوجودهمه مخالفتاش ازدواج کردم واابته هیچ مشکلیم با همسرم وخانوادش ندارم.ولی چون من برای اینکه بتونم خودم وحرفم وشوهرم وتوی منزلمون اثبات کنم.خیلی تلاش کردم.ومدام در جروبحث با کل خانواده بودم.چون همه مخالف بودن.به خاطر دلایل فرهنکی دوتاخانواده.که البته مشکلی نیست اصلا.وبه خاطر این جروبحث ها مدام درحال گریه وناراحتی بودم.برام عادت شده حتی با همسرم هم با پرخاشگری وبی ادبی صحبت میکنم.وبعد پشبمان میشون وعذرخواهی میکنم.تمامی کنترل زندکیم از دستم رفته با اینکه خودم مدیریت یک مهدرا در دست دارن.ولی تبدیل شدم به یک ادمی که باهمه میجنگم وتازگی خودمم هم میزنم.وبدوبیراه میگویم.وحتی دیگران هم میزنم هم همسرم رو زدم هم مادرم.اصلا کنترل ندارم.اصلا پرخاشگری.عصبانیت.فحش.ناسزا.واقعا کم اوردم خجالت میکشم.تروخدا کمکم کنید من یاید چکار کنم .
::با سلام وخسته نباشید من مبتلا به وسواس فکری اضطراب وافسرده گی هستم الان 5ماهه نامزد کردم از عروسی تشکیل زندگی ترس دارم فکر کنم نمیتونم از عهداش بربیام اضطراب دارم 6شهریور عروسیمه پارسال پیشه دکتر روانپزشک اومدم تهران سرترالین 50رو تجویز کردن گفتن اگه ازدواج کنی بهتر میشی نامزدم کردم بهتر نشدم هر تقی به توقی میخوره افسرده میشم اضطراب میگیرم همش نگرانم تورو خدا کمکم کنید تو شهرستانم رفتم متخصص اعصاب وروان همون سرترالین 50 با بوسپیرون تجویز کردن بااین شرایط میتونم ازدواج کنم
:: با سلام من دخترى ٢٨ ساله هستم كه در سن ١٩ سالگى براى ادامه تحصيل به خارج از ايران رفتم و پس از ٥ سال بدلايلى بدون اتمام تحصيلاتم به ايران برگشتم. زمان اقامت در آنجا با نامزدم كه در ابتدا با هم دوست بوديم زندگى ميكردم و پس از بازگشت به ايران دو سال عقد كرده بوديم و الان ٣.٥ ازدواج كرديم.من فرزند اول و همسرم فرزند آخر است و روحيه اى بسيار حساس دارد در ابتداى ورود به ايران من براى شركت مجدد در كنكور مدت ٤ -٥ ماهى كاملا از همسرم دور شدم و از لحاظ جنسى كه قبلا رابطه خوبى داشتيم به مشكل شديد خورديم بحدى كه حتى همسرم از خانواده اش خواسته بود تا اجازه دهند از من جدا شود و نهايتا با مراجعه به مشاور مشكلات تا حدودى حل شد.در حال حاضر با وجود اينكه همديگر رو بسيار دوست داريم همسرم بيان ميكنه كه احساس ميكنه در اين ٥ سال من هر روز از او دورتر شدم و اينكه همسرم هيچ جايگاهى در زندگى من نداره و صرفا بهش عادت كردم و كلا احساس ميكنه مورد بى توجهى قرار گرفته و از درس خواندن من گرفته تا خانواده و جامعه و البته برخى اشتباهات و كوتاهيهاى من همگى باعث دور شدن و جدا شدن ما شده...از طرفى در اين ٢ سال افراد مختلفى و در ٦ ماه اخير ايشون با خانمى كه دورا دور ما رو ميشناسه ارتباط تلفنى و چتى داره و وقتى من فهميدم گفت چون با اون خانم درد و دل ميكنه و حرفاى اون خانم بهش آرامش ميده ،آرامشى رو كه من نتونستم تو اين سالها بهش بدم..حالا من در شرايطى بسيار سخت خصوصا از لحاظ عاطفى واقعا نميدونم بايد چيكار كنم؟
::با عرض سلام من مدت 26سال است دیابت دارم همزمان با دیابت دچار بی خوابی وبد خوابی شده واز داروهای مختلفی استفاده کردم درسال 83 عمل قلب باز ودر سال 92 استنت گذاری برای یک رگ انجام داده ام قنرم با انسولین وقرص کنترل است در آزمایشگاه خواب تشخیص آپنه خواب دادند در حال حاضر از دستگاه CPAP و2میلی گرم لورازپام و10میلی گرو زولپیدم استفاده می کنم تا شب 5ساعت بخوابم در طول روز کسل وبی حوصله هستم واگر در طول روز بعد از نهار که کسل میشوم بخوابم پس از لحظاتی صحنه های وحشتناک می بینم وحالم بد می شود البته برای قلب وفشار وقند داروهای مختلفی استفاده می کنم دکتر سرترالین50تجویز کرده چند روز مصرف کردم بعلت خوردن قرص زیاد واینکه شاید این حالتها ازاین قرص باشد استفاده نکردم همیشه سرم سنگین دارای صدای گوش وبی حوصله هستم در گذشته کاریم استرس زیادی داشتم سنم 59سال است از شما مشاوران عزیز در این ماه عزیز تقاضای کمک دارم .خداوند پشت وپناهتان باشد
::با سلام من زنی 50 ساله با مشکل وسواس عملی هستم و در یک مقطعی هم دچار وسواس فکری بوده ام. در حال حاضر پسری 25 ساله دارم که او نیز دچار همین مشکل است و وسواس فکری شدیدی نیز دارد مدتی هم هر دو از درمان بیوفیدبک استفاده کردیم که مقطعی خوب بود ولی الان بعد گذشت چند سال هنوز مشکل با ماست ایا نوروفیدبک در درمان وسواس موثر است لطفا راهنمایی کنید.
::ببخشيد من 32 ساله هستم و حدودا" از 13سالگي عادت به كندن مژه هامو دارم . مي خواستم بپرسم چطور مي تونم اين عادت رو ترك كنم ؟ با تشكر
::سلام دختر23ساله ای هستم.4یال است دچارحالت تهوع هستم به هرمتخصصی مراجعه کردم سالم بوده ام واظهارداشته اندکه ازاسترس میباشد 1تحت درمان دوانپرشک بوده و داروهای ایمی پرامین.سرترالین.سیتالوپرام و...مصرف کردم پس از قطع داروها وگذشت3چندماه شرایطم بحرانی شده دایما هراس و دلهره دارم گریه میکنم خواستگار هم دارم ولی وسواس نشان میدهم.فکرمیکنم دیگرخوب نمیشوم اندوسکوپی اخیر ورم اثنی عشرراهم نشان داد.توروخدابگین خوب میشمیا تا آخرعمر سر هرچیز کوچک استرس گرفته و استفراغ میکنم به هرپزشکی رفتم دیگه نمیدونم چیکارکنم حتی نسبت به ازدواج هم دایما استرس داشته و حالت تهوع دارم.خوب میشم؟
::با سلام.من 29سالمه و الان به مدت 1 ساله افسردگی دارم و به تجویز پزشک زولفت 100میخورم.افسردگی من به این صورته که انگار خودم رو هم نمیشناسم و اصلا از زندگی و بودنم احساس رضایت ندارم.همش با خودم میگم من کیم برای چی دنیا اومدم اصلا دنیا یعنی چه.البته تو زندگی خانوادگی ام هیچ مشکلی ندارم.لطفا بهم بگین این احساس گیچ و مبهم که دارم یعنی چه.چون خیلی اذیتم میکنه. دکتر جلالیان
::سلام.من بالغ بر ده ساله به وسواس شديد مبتلا شدم به نحوي كه از نگاه كردن به آيينه وحشت دارم و دچار اظطراب شديد و درد عصبي ميشم با اينكه از لحاظ ظاهري قيافه خوبي دارم و اين مساله مرتبا توسط اطرافيان نيز اعلام ميگرد.روزانه صد ها بار دستهايم را شسته و مدام فكر ميكنم موهايم نامرتبه .باور نمي كنيد من حتي زمانيكه سايه خودم را هم ميبينم دچار اظطراب و درد عصبي ميشم.فعلا الاپروزلام روزي يك عدد مصرف ميكنم و تمام روز را با دردهاي عصبي ناشي از وسواس فكري سر ميكنم ولي واقعا دارم از پا در ميام خواهش ميكنم كمكم كنيد.38 سالمه و فوق ليسانس مهندسي كامپيوتر هستم.
:: با سلام : با توجه به راهنمايي هاي شما و اينكه گفته بوديد من همسرم را تنهاگذاشته ام هفته گذشته به منزل بازگشتم ( ايشان دنبالم آمدند) و از آنروز فقط جرو بحث و تكرار رفتارهاي گذشته را داشته اند علاوه بر اينكه قبلا فقط در شرايط حاد مي زده الان روزانه مرا ميزند و مورد تمسخر قرار داده و چون مبتلا به بيماري لوپوس هستم مرا تحقير مي كند. آيا هنوز ماندن را جايز مي دانيد؟
::با سلام و عرض ادب جناب دکتر من مدت چند سال است که با معجزه مدیتیشن و هیبنوتیزم و..آشنا شده ام و خیلی علاقه دارم که بتونم خود هیبنوتیزم و..کنم ولی تا حالا پیش هر روانشناسی رفتم،علارغم اینکه میگن استعداد هیبنوتیزم پذیری خوبی داری ولی نمیتونن منو هیبنوتیزم کنند !!!! خودم احساس میکنم که مشکل در پایین آمدن امواج مغزم است،چون شبها هم نمیتوانم عمیق بخوابم آیا نوروفیدبک میتونه باعث بشه که من وارد هیبنوز و مدیتیشن بشم؟؟؟؟ سپاس
::سلام خسته نباشید،چندوقتی هست که باوجودهمه مشکلات دیگه ای که هست احساس میکنم که همسرم سیگارمیکشه ،به شکل های مختلف سعی کردم که بهش بفهمونم برای من اصلاقابل تحمل نیست که همسرم سیگاری باشه وجالب اینه که همیشه بامن موافق بوده والبته وانمودمیکرده که اصلا از بوی سیگارهم خوشش نمیاد،اما حالا با بوی سیگاری که از لباسهاش استشمام میکنم یادهنش که بوی سیگارمیده واون باحرفایی مثل اینکه محل کارم دیگران زیادسیگارمیکشن وغیره این بو رو توجیه میکنه ،نمیخوام بااخلاق تندی که ازاون سراغ دارم گیردادنم بهش باعث کلکل بشه یا اینکه بامن لجبازی کنه وخدای نکرده نتیجه عکس بده ...... خواهش میکنم به من کمک کنید چطورمیشه هم اطمینان پیدا کنم و هم اینکه ......
:: با سلام خانمی هستم 45 ساله که مدت 25 سال ازدواج کرده و دو فرزند 19 و 23 ساله دارم. با توجه به اینکه ازدواج ما با عشق صورت گرفت و با مخالفت خانواده ها ازدواج کردیم ولی کاملا موفق و با سختی فراوان و بدون کمک دیگران زندگی خود را ساختیم و همیشه زبانزد همه بودیم تا 2 سال پیش که متوجه شدم همسرم به من خیانت کرده و با شخصی دیگر رابطه دارد. کار به دعوا منجر شد و او عذر خواهی کرد و تمام تلاش خود را جهت ادامه زندگی انجام می دهد. از نظر من 2 سال است که زندگی ام متوقف شده و هیچگونه ارتباطی با ایشان برایم میسر نیست. انگار که شخصی به این نام نمی شناسم. کاملا سر در گم این زندگی شده ام . لطفا مرا راهنمایی کنید
::با سلام خدمت شما و تشكر از اينكه پاسخ گو ي مشكل من بوديد ولي من الان دچار سر د ر گمي هستم من مشاورهاي زيادي رفتم حتي به روانپزشك هم مراجعه كردم ولي ايشان قبول ندارند كه مريض هستند و دارو مصرف نميكنند .در 2 ماه گذشته نيز كه من منزل را ترك كرده ام هيچ اقدامي جهت برگرداندن من نكرده اند ضمن اينكه ايشان سربازي نرفته اندو حاضر به رفتن هم نيستند چون ميگويند دوست ندارند كسي به ايشان دستور بدهد و مجبور به كاري بكنن . من نميدانم كه ادامه چنين زندگي امكان پذير ميباشد ؟
:: خانمي هستم 32 ساله حدود 2 سال از اشنايي با همسرم ميگذرد و حدود 8 ماه است كه بصورت رسمي ازدواج كرديم وزندگي مشتركمان اغاز گرديده اما متاسفانه در طول اين مدت ما اصلا نتوانستيم باهم كنار بياييم همسرم 33سال دارد مهندس كامپيوتر است ولي كار ثابتي ندارد در خانواده اي زنگي مي كرده كه مادرش بيماري شديد افسردگي دارد و 3خواهر دارد كه هيچكدام قبول ندارند كه مادرشان بيمار است ضمن اينكه من از زماني كه عروس اين خانواده شدم اجازه ديدن مادرشان را نداشتم و هنوز ايشان را نديدم . من در دوران نامزدي و عقد متوجه خيلي از خصئصيات اخلاقي همسرم شدم كه وا قعا منو ازار ميداد ولي خودم و اطرافيان ميگفتند كه بعد ازدواج درست ميشود ولي نشد همسرم زود عصباني ميشود و به ساعت نكشيده پشيمان ميشود وبه شدت عذر خواهي مي كند نميدانم چقدر درامد دارد وعصبانيت او به خاطر بي پولي اش است ويا چيز ديگر وحاظر نيست پولي براي من خرج كند شايد چون من خودم كار مي كنم !!! قدرت تصميم گيري سريع ندارد من الان حدود 2 ماه است كه به خانه پدرم امدم و او فقط ابرز دلتنگي ميكند و كلمه دوستت دارم را دائما تكرار ميكند ولي هيچ تلاشي براي برگرداندن من نمي كند لطفا راهنمايي و يا راهكاري به من بدهيد با تشكر
::من پسری دارم 17ساله از دوسال قبل بعلت بی قراری و بی حوصلگی و عدم تعادل و پرخاشگری به دکتر فوق تخصص روانپزشک مراجعه کردم داروی لیتمون300و پراپرانول 10تجویز کرد الان دوساله مصرف می کنه ولی بازهم بی قراره و حرارت بدنش خیلی زیاد خودش میگه از درون دارم آتیش می گیرم آیا مصرف طولانی مدت داروهای یاد شده عوارض جانبی داره و کی این داروها قطع خواهد شد ؟ آیا به دکتر دیگری هم مراجعه کنیم تا شاید راه درمان موثری تجویز کنند؟ لطفا" بنده را راهنمائی فرمایید .متشکرم
::با سلام و آرزوی توفیق. برادری دارم 30 ساله که همراه با پدر و مادر و دوبرادر دیگرم با هم زندگی میکنیم. مشکلات زیادی داره و به هیچ عنوان قبول نمیکنه که برای حلشون به دکتر مراجعه بکنه چون معتقده از همه ما سالمتره و هیچ مشکلی نداره بلکه بقیه افراد خانواده و بقیه افراد اجتماع هستند که باید تغییر کنند و درست بشوند. حدود پنج ساله که مشکلاتش حادتر شده. ایشون بیکار هستند. هیچ دوست صمیمی ای ندارند. حدود ده سالی میشه که هیچ مسافرتی نرفتند. در هیچ میهمانی ای چه تنها و چه همراه خانواده شرکت نمی کنند. هیچ علاقه ای به خرید و یا داشتن یک چیز جدید ندارند. به شدت عصبی و پرخاشگر هستند. از صبح که از خواب بیدار میشن سر هر موضوع ناچیزی با من و مادرم دعوا و جر وبحث دارند و توجیه شون برای اینگونه رفتارها اینه که همین که معتاد نیستم و باعث بی آبروییتون نشدم باید قدرم رو بدونید.کارهای متعددی از طرف دوستان پدرم پیشنهاد شده ولی میگن کاری که در اونجا پدرم رو بشناسن نمیرن. حدود ده بار در آزمون رانندگی رد شدند. مدام به رفتارهای بقیه ایراد می گیرند، مادرم رو سرزنش می کنند که فرزندان دیگه ات رو درست تربیت نکردی و بهترین فرزندت من هستم. مدام با پدرم دعوا دارن. از طرف دیگه سر مسائلی که هیچ نقشی در برطرف کردن یا به وجود آوردنش نداشتن مدام غصه می خوره و خودشو اذیت می کنه مثل گرونی، اوضاع بد اقتصادی و مشکلات مردم، بی ارزش شدن دین در جامعه و .... و دیگه اینکه فوق العاده حافظه قوی ای داره و تحلیلگر بی نظیری در مسایل روزه و اطلاعات سیاسی بالایی هم داره با این شرایط اوضاع منم بهم ریخته. خودم به بیماری لوپوس مبتلا هستم و استرس و تنش برام حکم سم داره و بیماریم رو شعله ور میکنه. فعلا هم در شرایطی نیستم که بخوام در طول روز بیرون از منزل باشم و به کاری مشغول بشم چون دانشجو هستم و در حال آماده کردن پایان نامه. لطفا راهنماییم کنید. برای برادرام و پدر و مادرم و خودم و هم چنین برادرم که دچار این مشکلات شده چه باید بکنیم؟
::مدت 13 ساله ازدواج کردم یک دختر 9 ساله داریم تقریبآ همه نوع اتفاق بد در زندگیم افتاده حدود 5 ماهی که بخاطر افسردگی دلوکستین 30 در روز 2 تا میخورم خانومم برای چندمین بار در طی 5 سال اخیر چهارمین باری که قهر کرده وفرقش با دفه های قبل اینکه 6 ماهه اونجاست وطلاق میخواد و دکتر هم گفته در مواقع خاص باید قرص آسنترا بخوره که نمیخوره منم نمیخوام طلاقش بدم در ضمن خیلی هم لجبازه چیکار کنیم که این اطفاق نیفته با تشکر
::برادری 25ساله دارم در خارح از کشور زندگی میکنه یکماه پیش بطور ناگهانی دچار توهم و هزیان شد که خوشبختانه بموقع به بیمارستان منتقل شد و با دارو برطرف شده ولی مقداری نگران است میگه حافظم ضعیف شده میگه احساس خستگی دارم تازه 5روزه از. بیمارستان مرخص شده ایا امیدی هست که مثل حالت اول بشه و به درس و زندگیش ادامه بده؟
::بسمه تعالی - با سلام من در تصمیم گیری بسیار دچار مشکل هستم و بدبینی زیادی دارم .
::سلام خسته نباشید من26 سالمه. 7-8 سال هستش که استرس شدید دارم. اصلا نمیتونم توی یه جمعی صحبت کنم. زود صورتم سرخ میشه.اصلا خجالتی نیستم ولی زود سرخ میشم.زندگی برام خیلی سخت شده. خواهشا کمکم کنید. ممنونم
::سلام، من يه دختر ٢٠ساله هستم و استرس و اضطراب شديدي دارم، علاوه بر اين هميشه احساس گناه ميكنم و فكر ميكنم هميشه من مقصر هستم، به نظر شما نوروفيدبك ميتونه به من كمك كنه؟ ممنون.
:: سلام، من 9 سال پیش تصادف کردم و ضربه مغزی شدم. بعد از اون به شدت عصبانی میشم و کنترل خودمو از دست میدم و اعصابم خصوصآ نسبت به بعضی مسائل حساس هست. از 5 سال پیش دارم داروهای آرامبخش مصرف میکنم. من قبل تصادف استعداد درسیم خیلی خوب بود که بعد تصادف به شدت نزول پیدا کرد. و همچنین به شدت به کامپیوتر علاقه مند بودم و به طور تخصصی برنامه های کامپیوتری کار میکردم. اما بعدش استعدادها و علایقم رو از دست دادم. علاقم به کامپیوتر کم شد. به مرور زمان یعنی از 5 سال پیش بی حوصله هم شدم. هیچ کاری رو نمیتونم دنبال کنم. اصلآ کشش ندارم. علایقم هم خیلی کم و موقتی هست. افسرده نیستم. اتفاقآ اگه عصبی نباشم سرحالم و خوب میخندم(حتی بیش از حد). نتایج یه MRI اول که بعد تصادف گرفته بودم نشون داده بود که پشت مغزم قسمت مربوط به اعصاب آسیب دیده. چند سال بعدش یه MRI دیگه گرفتم که دکتر گفت چیزیت نیست اما در کاغذ همراه عکس اینطور که من فهمیدم نوشته شده بود که در اثر آسیب قدیمی قسمت وسطی تحتانی جلو مغز لاغر شده و قسمت بین دو نیمکره چپ و راست مغز تحلیل رفته. مغز من با نوروفیدبک خوب میشه؟
::با سلام وخسته نباشيد مدت زياديه كه دچار افسردگي هستم كه دارو درماني انجام ميدهم تنها معظلي كه مدام گرفتارشم خوابهاي اشفته اي كه شبا ميبينم ومدام تو خواب داد و فرياد ميكنم واينقدر با صداي بلند فريادميزنم كه اطرافيان به وحشت ميوفتن لطفا راهنماييم كنيد در حال حاضرم فقط ديپاكين 500 شبي يك عدد وكلونازپام 1 شبي نصف ميخورم باتشكر
::با سلام و خسته نباشيد برادر همسر من 23 سال دارد و مدت 7ماه است كه به شدت شكاك و بد بين شده است و ديگران را آزار مي دهد مثلا به همه حمله كرده كتك مي زند ايشان بطور دائم مشروب مصرف مي كند و احتمال مصرف مواد مخدر هم دارد به نظر شما چه بايد كرد لطفا مرا راهنمايي نمائيد. با سپاس
::با سلام من مدت یک سال است که ازدواج کردم الان حدود29سال دارم دوسال از همسرم بزرگترم تو زندگی مشکلات فراوانی داشتم که باعث شدن کنترل اعصابم کمی ضعیف بشه متاسفانه خیلی به زندگی بد بینم وهمش کابوس میبینم که همسرم به من خیانت میکنه با اینکه مطمئنم این امکان نداره چون قبل ازدواج هم مطمینم که چنین کاری نکرده وازاین لحاظ مطمئنم اما از اطرافیانم میترسم که روش تاثیربزارن مثلا همسربرادرش که چند سال از من کوچکتره وبه شوهرش هم خیانت میکنه یا دختر عموش که یه بچه داره بازم به شوهرش خیانت میکنه وهمه اینا رو ما دوتامون هم میدونیم همسر من خیلی منطقی رفتار میکنه ومن خیلی احساسی هستم وازاین لحاظ هم به شدت دچار ناراحتی هستم همیشه باهم بحث میکنیم واصلا احساس خوشبختی نمیکنم وآرامش ندارم اگر دوسش نداشتم تا حالا صد دفعه جدا شده بودم مشکل اینه که خیلی خیلی دوسش دارم ومیخوام که اونم اینطوری باشه متاسفانه هرچقدر هم میگه باورم نمیشه وهمش فک میکنم من بیشتر دوسش دارم ودارم عمرم رو الکی پای عشقش میزارم وبه همین خاطر هم همیشه عذاب میکشم باید چیکار کنم؟؟؟خیلی دوست داشتم یه مشاور خوب معرفی بشه که بتونم باهاش صحبت کنم من بجنوردی هستم اگر مشاورتلفنی یا آنلاین هم میشد ممنون میشم
::سلام من 12 سالمه سردردشدید دارم ک تو شلوغی تو نور بوی پیازسوخاری و قورمه سبزی عصبی شدن و.....بدتر میشه باید چ دارویی مصرف کنم؟
::متن پرسش : سلام، من يه دختر ٢٠ساله هستم و استرس و اضطراب شديدي دارم، علاوه بر اين هميشه احساس گناه ميكنم و فكر ميكنم هميشه من مقصر هستم، به نظر شما نوروفيدبك ميتونه به من كمك كنه؟ ممنون.
::متن پرسش : سلام من 22سالمه دو سال پیش به روان پزشک مراجعه کردم فهمیدم که من دچار وسواس های فکری شدم واسه همین دوساله که فلوواکسامیلن 100میلی استفاده می کنم دکتر گفته باید واسه همیشه مصرفش کنم میخواستم بدونم با نیرو فیدبک میشه این وسواس های فکری رو از بین برد دیگه دارو نخورم؟ اگه میشه چند جلسه طول میکشه؟ خواهش میکنم سوالمو بی پاسخ نزارید. مرصی از لطفتتون
::باسلام با عرض معذرت وپوزش به استحضار می رسانم فرزندی دارم حدود 12 سال که بعضی ازمواقع یک دفعه میرود تو توهم از شما خواهش دارم این بنده حقیر را راهنمایی بفرمائید برای جلوگیری ازآن چه کاری انجام بدهم چون میترسم بزرگتر شود خدا نکرده برایش مشکلاتی بوجود بیاورد قبلا ازراهنمایی وبذل توجه شما بزرگوران کمال تشکررادارم
::متن پرسش : سلام.من 18سال دارم و دوسال است که میگرن شدیدو افسردگی دارم.چون که دارم درس میخوانم دکترم فقط قرص دپاکین واسپرین تجویز کرده.من واقعا حالم بد است وبسیار منزوی شده ام.چیکار کنم؟
::باسلام و خسته نباشید خدمت شما من فردی 23 ساله هستم که داری یک بیماری از حدود 9 سال پیش شده ام و آن این است که نمی توانم احساسات خنده خود را کنترل کنم یعنی هنگام صحبت و ارتباط با دیگران به دون دلیل و بدون هیچ ربطی ممکن است دچار حمله خنده شوم و در کنترل خلق خود دچار مشکل می شوم و دچار تپش قلب و استرس و اضطراب می شوم. که این بیماری بسیار مرا افسرده کرده چون نمی توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم. من اصلا حالت شرمندگی داشتم که پیش دکتر بروم و مشکل خود را بگم ولی به دلیل مشکل سردردی که داشتم در 2 سال پیش به دکتر اعصاب و روان مراجعه کردم که دکتر من را معاینه کرد و در مورد اضطراب و استرس در جمع از من پرسید و من هم این مشکل را داشتم وبه دکتر گفتم. ولی از مشکل عدم کنترل احساسات خنده به خاطر شرمندگی چیزی نگفتم. دکتر برایم قرص سیتالوپرام 20 و دوکسپین 10 و پروپرانالول 10 شبی یکی برایم تجویز کرد و خدا رو شکر هم مشکل سردرد من حل شد و هم مشکل بروز حمله خنده و دیگر هیچ ترسی از صحبت در جمع نداشتم. بعد فهمیدم که این مشکل من که به دکتر نگفتم هم نوعی بیماری است و قابل درمان است. ولی یک مشکل که در سر راه من قرار دارد این است که داروهایی که مصرف می کنم عارضه خواب الودگی دارد و با مشورت دکتر هم راهی وجود نداشت و باید تحمل می کردم و مشکل بزرگتر آن که به محض اینکه دارو قطع شود علائم بیماری دوباره به سراغم میاد به همین خاطر میخواستم از شما بپرسم که با استفاده از علم نورو فیدبک یا راهی دیگر و بدون دارو می توان کنترل احسسات خود و اضطراب را در دست گیرم یا خیر ؟ از شما خواهشمند هستم کمک کنید و جوابم را بدهید. از این که سوالم طولانی شد عذر خواهم. با تشکر
::من سالهاست میگرن دارم ایا نوروفیدبک در درمان ان موثر است؟
:: سلام من كودكي مبتلا به بيش فعالي دارم 12 ساله مدتي دارو مصرف كرده ولي بهبودي نداشته است . آيا نوروفيدبك را توصيه مي كنيد؟آيا در مركز شما انجام مي شود؟
::با سلام مدتی است که همسرم که 54 ساله میباشند با تشخیص پزشک دچار دلیریوم همراه با دمانس هستند ایشان دچار توهم و راه رفتن مداوم میباشند و حافظه وی به شدت آسیب دیده است به طوری که افراد خانواده را به یاد نمیاورد آیا راه درمانی وجود دارد آیا نوروفیدبک میتواند کمکی بکند با تشکر
::سلام من 26 سال دارم و بسیار افسرده و عصبی هستم که باعث چاقیم شده که همین بیشتر مرا عصبی میکند لطفا کمکم کنید .
::سلام دختر19 ساله ای هستم که استرس خیلی زیادی دارم و این استرس اینقدر زیاده که نمیتونم به نحواحسن روی درسم تمرکز کنم.ایا راه حلی برای از بین بردن استرس هست؟
::سلام اضطراب اجتماعی دارم نمی توانم در جلسات کنکور شرکت کنم اظطرابم از سکوت و اجتماع سر کنکور است نه از ترس امتحان داروها تاپیری چندانی نداشتند آیا روش دیگری برای درمان وجود دارد؟
::چندین باردر خواب دیدیم با برادرم رابطه سکس دارم این مسئله خیلی ناراحتم میکند
::با سلام. برادر 33 ساله من مبتلا به بیماری شیزوفرنی می باشد و در چند سال گذشته از مواد مخدر بویژه شیشه هم استفاده کرده که ظاهرا موجب شدت گرفتن بیماری او شده است. سال گذشته مدتی در بیمارستان روانی بستری بوده و بهبودی در وضعیت او ایجاد نشده است. در حال حاضر در شرایط بحرانی به سر می برد و به دلیل قطع امید کردن از پزشکان متخصص شهر، به هیچ وجه حاضر به مراجعه به پزشک یا بیمارستان نیست. آیا آسایشگاه خاصی برای اینگونه بیماران در تهران وجود دارد که برای مدتی (چند ماه تا چند سال) از آنها نگهداری کنند و در صورت بهبود به خانه برگردند؟ من ازدواج کرده ام ولی به شدت نگران وضعیت پدر و مادرم هستم که مبادا برادرم بلایی بر سر آنها بیاورد. با سپاس از شما
::پسر21دارم أيشان اختلال در خواب داره. شبها بيدارن و تمام مدت روز خواب هستند. دانشجو هستن درس رو اصلا جدي نميگيره نمي دونم چه برج ردي داشته باشم ممنون ميشم راهنمائي كنید.
::با سلام و خسته نباشیدبنده سه سال که دارم قرص سیتالوپرام می خورم هر دفعه که دکتر می رم میگه سه ماه بخور بعدش قطع کن اما هر بار که خواستم این قرصونخورم بعد دوهفته مثل قبل سرگیجه و حالت تهوع میگیرم منگ میشم به پزشکای زیادی مراجعه کردم اما به نتیجه نرسیدم خواهشاً در این مورد راهنمایم کنید اگر افسردگی پس چرا جسماً مریض میشم،البته بگم من دوران دانشجویی خیلی استرس داشتم
::سلام من برای درمان شیشه بدنبال راه قوی و مطمئنی هستم. اگر از راه نوروفیدبک امکانپذیره لطفا راهنمایی کنید.
::سلام پسر هشت سالهام ناتوانی در یادگیری وعدم توجه و دقت دارد .سی جلسه او را نورو فیدبک بردم ولی تغییر زیادی حس نمیکنم چرا؟
::باسلام حدود5 الی 6 سال است که برادرم دچاراعتیاد است از هشیش و کراک والان هم شیشه سنش 26 سال ومن وخانواده ام شدیدا نگران آینده هستیم متاسفانه به علت هزینه های بالای مصرف هر ازچند گاهی خلاف هممیکند خلاصه این که درمانده و مستاصل شده ایم خواهشمیکنم راهی یاروشی برای درمان بهم ارائه بدید متشکرم
::سلام من از متخصصین مرکز شما راهنمایی می خوام برا خودم مسایل و مشکلاتی دارم که حتی رو در رو به روانشناس نمی تونم بگم یعنی روم نمیشه چون شاید از شنیدنش بدش بیاد شخص شنونده چه جوری از طریق سایتتون می تونم مشاوره به صورت غیر حضوری داشته با شم .
::سلام من چند وقتیه دچار اضطراب شدید شدم. چکار باید انجام بدم؟ لطفا راهنماییم کنین
::مریم : سلام خسته نباشید با ارزوی موفقیت من مدتی هست دچار اضطراب هستم همجنین افسردگی علایم طوری هست که حافظه ام بسیار ضعیف به طوری که فراموش می کنم عدم تمرکز شدید نمیتونم ارتباط برقرار کنم به خاطر ترس از اشتباه زندکی مختل شده جوری که نمی تونم تمرکز بر روی اهدافم داشته باشم و عمده ترین مشکلم اینه به دلیل اظطراب و بدبینی و عدم تمرکز نمیتونم ارتباط سازنده داشته باشم به جه صورت مرکز شما کمک میکنه منو من شهرستان هستم
::منصور قربانی : مدتی است از افسردگی مزمن رنج میبرم و بیشتر موارد درمانی از جمله دارو درمانی و ... را نیز به کار گرفتم ایا نوروفیدبک می تواند به درمان و علاج آن به من کمک خواهد کرد لطفا سریعا پاسخ فرمایید با تشکر قبل
::مرجان حیدری : سلام پسرم پایه پیش دبستان است و اصلاً علاقه ای به مدرسه رفتن ندارد . لطفاً مرا راهنمایی کنید .
::سالاری : مي تونيد در مورد نوروفيدبك توضيح بديد؟
::سرداری : با سلام و خسته نباشید مدتی است که مشکوک به اعتیاد پسرم هستم با او چه برخوردی کنم لطفا من را راهنمایی کنید .
::لیلا اکبری : سلام آیا با شرکت در کارگاه رفتار با کودک می توانم مشکل لجبازی پسر 5 ساله ام را رفع کنم
   ارسال پرسش
نام و نام خانوادگی :  *
تلفن / موبایل :  *
ایمیل :  *
متن پرسش :  *
 کد امنیتی :                                       
پایتخت ایران :                                       
 
 
::با سلام وقت بخير،من دختري ٢٤ ساله هستم و ٢ سالي هست اعتماد بنفسم خيلي كم شده و حتي نميتونم سركار برم احساس ميكنم كاري نميتونم انجام بدم و ياد نميگيرم،.هروز تا ظهر ميخوابم و انگيزه اي ندارم احساس پوچي ميكنم و فكر ميكنم كاري نميتونم انجام بدم.، هرلحظه حس بدي دارم خودمو با ديگران مقايسه ميكنم و اينكه حس ميكنم كسي دوستم نداره و هرلحظه ممكنه كسي رو كه دوست دارم تركم كنه ميشه راهنمايي كنيد با اين شرايط به چه متخصصي بايد مراجعه كنم ؟

سلام

دوست عزیز علایمی که مطرح می کنید علایمی از افسردگی است شما باید به متخصص روانشناس در درجه اول مراجعه کنید و متخصص تشخیص میدهد که ایا مشکل شما فقط با جلسات رواندرمانی حل می شود و یا اینکه در کنار جلسات دارو هم نیاز دارید که در صورت این نیاز شما را به روانپزشک ارجاع می دهد اما بدانید که مصرف دارو باید در کنار جلسات مشاوره روانشناسی باشد برای درمان زیرا مصرف دارو به تنهایی فقط علایم را کاهش می دهد و درمان نمیکند

::سلام وقتتون بخیر من به همه چیز و همه کس شکاک هستم و بدبین, خواهشا کمکم کنید اصلا آرامش ندارم همش فکرهای منفی میکنم برای درمان باید پیش روانکاو برم یا مشاور یا متخصص دیگه ای؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید خیلی عذاب میکشم

سلام

به متخصص روانشناس مراجعه کنید

::سلام خسته نباشید، من کنکوری هستم دوساله خیلی حالم بده درست نمیتونم درس بخونم تمرکز ندارم انرژی خیلی کم شده همش دوس دارم بخوابم درسایی که میخونم مدت زیادی توی ذهنم نميمونه دوماهه شدیدتر شده لطفا راهنمایی کنید چیکارکنم

سلام

می توانید مراجعه کنید و از نوروفیدبک برای اضطراب و تمرکزتان استفاده کنیم

::سلام.خسته نباشی.برادری دارم۲۵ساله مجردو با مادرمو برادربزرگم زندگی میکند.از وقتی یادم میاد خیلی خجالتی و کمرو بود ولی این مساله به قدری پیشرفت کرده که حتی با خانواده خودش هم راحت نیست دوست و رفیق هم ندارد توز جمع که میشینه ساکت باکسی صحبت نمیکنه یه گوشه که میشینه همینطوری به نشستنش ادامه میده.وقتی مریض میشه از بس خجالت و احساس شرم داره با کسی درمیون نمیزاره حتی با مادرم هم راحت نیست واقعا این رفتارش برای آینده و توجامعه بودنش اثرات منفی میزاره?لطفا من رو راهنمایی کنید تا بتونم به برادرم کمک کنم.باتشکر از لطفتون

سلام

دوست عزیز مسئله ای که مطرح می کنید بسیاری از مواقع فقط بحث خجالتی بودن نیست و ریشه های دیگر از جمله ترس از اجتماع یا ترس از قضاوت شدن یا ترس از طرد شدن دارد همچنین

می تواند از اختلال شخصیت اجتماعی یا اسکیزوئید باشد که انواعی از اختلالات شخصیت هستند و یا گاهی نه مسئله بسیار راحت تر و به دلیل اعتماد به نفس پایین باید و نیاز به آموزش جراتمندی باشد که هر کدام از این مسائل مسیر های درمانی خاص خود را دارد توصیه من این است که مراجعه حضوری به روانشناس داشت باشید که مسیر درست درمان طی شود

::سلام وقت شما بخیر. یکی از دوستان خیلی نزدیکم چند ماهیست که میگه هر چیزی که برام اتفاق میوفته قبلا دیدمش در حالت خواب و الان چند وقتی هست که میگه روحم در آینده در حال گردش هست و میگه دارم عذاب میبینم مثلا میدونه که دو سال دیگه کدوم دانشگاه قبول میشه و تمام اون حالات آینده رو میتونه حس کنه. البته فقط اتفاقات خوب رو نمیبینه اتفاقات بد رو هم میبینه میخام بدونم چه کاری میتونم براش انجام بدم و چرا این حالات براش پیش میاد. برای من تعریف میکنه اما من نمیتونم کمکش کنم‌. دوست داره مثل آدمهای عادی زندگی کنه. این میتونه یه بیماری روانی باشه و آیا میشه درمانش کرد؟ خیلی چیزاهای عجیبتر هم تعریف میکنه که من درکش نمیکنم. به نظرتون باید پیش روانکاو یا روانپزشک بره. ما دنبال راهکاریم. ممنون میشم اگه بتونین نظرتون رو بهم بگین. من خودم نمی دونم چه کاری باید بکنم.

سلام

دوست عزیز این مسئله نشانه خوبی نیست و میتواند نوعی هذیان باشد و علایمی از سایکوز لطفا برای بررسی دقیق تر مراجعه فرمایید و مسئله را جدی بگیرید

::سلام ،خسته نباشید،من ی دختر ۲۰سالم،از این وضعیتن خسته شدم یعنی همرو خسته کردم ،همش تو اتاقمم ،همش تو تاریکیم ،نه دوس دارم مهمونی برم نه دوس دارم کسیو ببینم ،تو مهمونی و عروسیا همش ی گوشه ساکتم حالم از این رفتارا بهم میخوره دوس ندارم اینجوری باشم و واقعا از زندگی بدم میادو امیدی به اینده ندارم،اصلا هم نمیتونم اراده کنم که خوب شم ،خانوادم بهم میگن مرده متحرک ،چیکار کنم که حالم خوب شه و مثل بقیه دخترای هم سن و سالم بشم؟؟؟

سلام

دوست عزیز علایمی که مطرح می کنید افسردگی است لطفا در اسرع وقت به متخصص مراجعه فرمایید چرا که متاسفانه افسردگی با مزمن شدن آسیب بیشتر زده و مقاوم به درمان می شود

::با عرض سلام و خسته نباشید. جناب دکتر من الان 5سال میشه که تنها زندگی میکنم 29سالمه وقتی از سر کار تعطیل میشم به دلیل تکراری بودن کار و اینکه ساعت کارم زیادهست در هنگام بازشگشت به خونه بشدت سرم درد درد میگیره و میره تو فشار و تو اون لحظه تا موقع رسیدن به خونه بشدت وسواس فکری میگیرم به چیزای الکی که خودمم بعدا خندم میگیره دلیلش چیه جناب دکتر؟

با سلام

همانطور که اشاره کردید می تواند به ذلیل فشار باشد که به طبع باید سبک زندگی تغییر کند اما می توانید با مراجعه به متخصص و اینکه چه افکاری می آید و چه ریشه دارد بررسی شود که اگر به طور مشخص افکار شکل وسواس گونه دارد کمک بگیرید برای رفع آن و پیشگیری از مسئله دار شدن

::ا سلام من پسری 28 ساله هستم که به تازگی ازدواج کرده ام اما متاسفانه متوجه شده ام که دچار زود انزالی شدید هستم به گونه ایی که حتی قبل از مرحله دخول دچار انزال می شوم لذا از جنابعالی درخواست کمک و مشاوره را دارم

با سلام

لطفا به متخصص سکس تراپ مراجعه فرمایید و برای پیشگیری از ایجاد مشکل جدی در رابطه تان با همسرتان در این زمینه و زمینه های دیگر زندگیتان مسئله را جدی بگیرید

می توانید به تماس بگیرید و از دکتر فاضلی وقت بگیرید

::بسمه تعالی - با سلام و احترام ؛ لطفاً در خصوص مشکل کبد چرب (کبد چرب من فعلاً گرید 2 می باشد ) ، یبوست ، خلط های پشت حلق و همچنین بیماری فیبروز ریه ( C.F - بیماری است که کلیه غدد درون ریز بدن دچار عفونت می شود و مرتب بایستی آنتی بیوتیک قوی مصرف نماید) چه راه درمانی برای ما وجود دارد ،ایا قابل درمان هستند یا خیر ؟ ممنون میشم اگر کمکم بفرمایید -

با سلام

بله می توانید به متخصص طب سنتی و مزاج شناس آقای دکتر درویشی مراجعه فرمایید

::با سلام من خانمی سو دو ساله هستم.یک پسر نه ساله و یک پسر هجده ماهه دارم. از وقتی که پسر دومم ب دنیا امده احساس میکنم پسر اول م احساس بیقراری می کند. ارامش ندارد . سعی می کند با برادر کوچکترش رابطه خوب برقرار کند اما نمیتواند و مدام اورا می ازارد. زیاد گریه میکنه و همینطور دوست دارد دیگران رو با رفتارش ازار بده وقتی بهش میگم چرا اینکارو میکنی سعی میکنی دیگران رو اذیت کنی میگه نه من دارم باهاشون بازی می کنم . اینکه زیاد گریه میکنه و ارامش نداره منو خیلی نگران کرده .من همیشه سعی کردم خواسته هاش رو براورده کنم یا باهاش دوست باشم اما نمیدونمچرا این بچه کلافه هست و ارامش نداره استرس داره و همیشه نگرانه و گریه می کنه. کلاس تکواندو تکواندو ثبت نامش کردم اتفاقا خیلی موفقه تو این ورزش و خیلی با علاقه این ورزش رو دنبال می کنه . نگرانم کمکم ککنین .مممنون

سلام

دوست عزیز تولد فرزند دوم برای فرزند اول یک بحران است و باید از قبل او را آماده کرد و همچنین بعد از تولد فرزند دوم باید همچنان او را به پذیرش رساند و به او اطمینان و امنیت داد و نگرانی های او را برطرف کرد و اگر او می گوید که قصد آزار او را نداشته است از او پذیرفت و با او روش های ابراز محبتی را اموزش داد که آسیب رسان نباشد و آسیب پذیر بودن خواهر یا برادرش را برایش توضیح دهید و همچنین در نظر داشته باشید که او خودش در مرحله رشد است و ممکن به طور مثال هنوز هماهنگی حرکات درشت در او هنوز کامل نشده است و این مسئله در حرکات دستش باعث اسیب به فرزند کوچکتر شود  و اینکه می توانید از او  در کارهای مربوط به فرزند دوم کمک بگیرید البته در کارهایی که مطمئن هستید در آن ها موفق خواهد بود و موجب آسیب نمی شودهمچنین به دلیل حساس بودن تولد فرزند دوم اگر از متخصص کمک بگیرید بسیار به فرزندتان کمک خواهید کرد که موجب آسیب های روحی نشود

::با سلام .من وقتی توی جمع هستم یهو استرس میشم و بدنم وصورتم گرم وداغ میشه و احساس دستشویی و باد شکم میاد سراغم و همش با خودم میگم الان ابروم میره و باید بلافاصله از اونجا بلند شم و فاصله بگیرم تا بهتر بشم .البته آی بی اس هم دارم .با وجودی که دختر فوق العاده اجتماعی هستم این مسیله زندگیمو مختل کرده .راهتماییم کنید

سلام

این حالات مربوط به مشکلی به نام اضطراب اجتماعی می باشد که پروتوکل درمانی مخصوص به خود را دارد در صورت قرار گرفتن در روند درمان توسط متخصص به راحتی قابل درمان است اما اگر جدی نگرفته و کمک نگیرید علایم می تواند گسترش پبدا کند و شما را روز به روز محدودتر کند و علایم شدت یابد و راهکارهای درمانی آن به شکلی نیست که شما خودتان به تنهایی و بدون کمک متخصص روانشناس بتوانید اجرا کنید

::سلام خسته نباشید مادری 29 ساله هستم پسری 9ساله دارم الان یه مدتی هست توی مدرسه وباشگاه بی خود گریه میکنه و میترسه که من دیر برم دنباش ازش میپرسم چرا گریه میکنی میگه نمیدونم گریم همون جوری میاد دست خودم نیست میگه میترسم دزد منو ببر این جور پدر وماد ر نداشته باشم از طرفی هم من وشوهرم بعضی وقت ها با هم دیگه بحث میکنیم من فکر میکنم به خاطر دعوا های ما هستش لطفن مرا راهنمایی بفرمایید خیلی نگرانم

سلام

گاهی ترس هایی که بچه ها دارند با توجه به سنشان طبیعی تلقی می شود اما نه در حدی که شما مطرح کردید و با توجه به شدت ترس پسرتان باید بررسی شود که ریشه ترس او از کجاست که این ریشه یابی کار متخصص است و همانطور که اشاره کردید ممکن است در مشاجره هایتان و صحبت هایی که می شود باشد اما احتمال اینکه اتفاقی در خارج از منزل نیز باعث این ترس شده باشد که پسرتان نمی تواند آن را بگوید و این همانطور که گفتم کار متخصص است که آن را پیدا کند و طی جلساتی ترس برطرف شود اما حتما کمک بگیرید و ساده از آن رد نشوید

::لام من خانمی۲۷ ساله هستم که دوماه و نیم پیش یه اتفاق باعث شد که عصیهای یک سمت هم بدنم ا کار بیفته و نتونم حرکت کنم پنظر پزشک فیزیوتراپم اینه که با تمرکز میتونم دستمو حرکت بدم ولی متاسفانه من موفق نمیشم یا اگر بخوام دستمو از آرنج حرکت بدم از کتف حرکت میکنه و این.برام خوب نیست لطفا راهنماییم کنید چطور با تمرکز بدنمو حرکت بدم

سلام

شما می توانید با استفاده از بیوفیدبک و نوروفیدبک و همچنین جلسات روان درمانی نتیجه بگیرید به دلیل عمیق بودن مسئله راهکارهای ابتدایی در رابطه با تمرکز که قابل بیان در سایت باشد برایتان جوابگو نمی باشد لطفا با کلینیک تماس بگیرید

::سلام من فاطمه عابدی 19ساله هستم, حدود یک سال است که من نمیتوانم عصبانیت خودم رو کنترل کنم ,اما قبلا شخص خیلی ارومی بودم و عصبانیت خود را نشان نمیدادم ,علاوه بر این موضوع من خیلی زودرنج شدم و واقعا دارم کم میارم خسته شدم که اینجوریم ونسبت به دوست صمیمیم هم خیلی حساس شدم خیلی گیر میدم بهش البته متقابل هست ,و خیلی دعوا میکنیم ,حتی همین چند لحظه پیش باز دعوامون شد , واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و نمیتونم به روانپزشک مراجعه کنم ,چون دانشجو ام و تمام وقتم پره و البته دسترسی ندارم به پزشک خوب ,لطفا راهنماییم کنید ,ممنونم

سلام

پرخاشگری و عدم کنترل تکانه گاهی می تواند به دلیل افسردگی باشد و گاهی نیز اضطراب و سبک های مقابله ای فرد که با توجه به دلیل آن راه های درمانی متفاوت و راهکارهای متفاوت دارد که به طبع نیاز به بررسی دارد و بر اساس نتیجه راهکار ارائه شود و مدیریت خشم آموزش داده شود

::سلام من سجاد محمدی هستم 28 سال سن دارم دانشجوی کارشناسی ارشد هستم مشکل من بحث گفتار هستش من زمانی که با خودم تنها هستم خیلی خوب صحبت می کنم ولی زمانی که در جمع یا روبروی شخصی قرار بگیرم بشدت گفتارم تغییر می کند و لکنت زبان میگرم و این مورد من رو در زندگی بسیار عقب انداخته تور به خدا اگر راهی هست بگید باید چیکار کنم یکی از مشکلات شدید زندگی من شده باتشکر

سلام

شما دچار اضطراب اجتماعی هستید که با جلسات مشاوره و اجرای پروتکل درمانی این اختلال قابل حل است و جای نگرانی نیست اما اگر اقدام نکنید برای درمان مشکل بیشتر می شود

::ب سلام بنده 30سالمه از حدود 10سال پیش دچار این بیماری شدم که وقتی داخل یه جمعی میشم دچار استرس شدیدی میشم فکر میکنم همه دارن به من نگاه میکنن ونمیتونم بخوبی با اطرافیانم رابطه برقرار کنم و خیلی اذیت میشم لطفا مرا کمک کنید

سلام

این علایم مربوط به مشکلی به نام اضطراب اجتماعی است که طی جلسات مشاوره با همکاری خود فرد قابل حل است وجای نگرانی نیست اما برای پیشگیری از گسترده تر شدن علایم سریعا مراجعه فرمایید

::سلام .فرزند پسرمن 8ساله میباشد که به لکنت زبان دچار گردیده چه راههایی برای بهبود وجود دارد ضمنا چندین جلسه گفتار درمانی بردیم ولی تاثیر چندانی نداشته ممنونم

سلام

اگر قبلا پسرتان گفتار عادی داشته و در حال حاضر لکنت دارد دلیلش می تواند اضطراب و ترس از موضوعی باشد که باید طی جلسات توسط متخصص ریشه یابی شود و برطرف شود.

::سلام من علیرضا هسم و ۱۶ سالمه و تو حوزه علمیه درس می خونم و امسال پایه یک هستم من نمی دونم چرا که موقعی تو کلاس میشینم و استاد شروع به درس دادن می کنه فکر من میره یه جاهای دیگ فکرم اصن تو کلاس نیس من باید چیکار کنم ممنون از کمک تون

سلام

دلایل مختلفی می تواند باعث پرش افکار شود از جمله بی توجهی و نقص توجه یا اشتغال فکری که در برحه های زمانی تحت شرایط مختلف زندگی پیش می آید و یا اضطراب که این ها هرکدام مسائل جداگانه ای است که با بررسی دقیق مشخص می شود و راهکار های خاص خود را دارد اما به عنوان یک راهکار اولیه می توانید از تکنیک توقف فکر استفاده کنید به این صورت که موضوع یا موضوعاتی که فکرتان را  مغشوش میکند همان لحظه یادداشت کنید و یک زمان را برای فکر کردن با آن اختصاص دهید مثلا موضوع را بنویسید و مقابل آن بنویسید  امشب ساعت 7تا 7/30 به این موضوع فکر می کنم و راس آن ساعت این زمان را به فکر کردن به آن وضوع اختصاص دهید

::سلام چهل ساله مکانیک صنعتی و حدود شش ماه است دچار اضطراب وترس و ناامیدی هستم و قادر به حضور در کارخانه نیستم و نزدیکه اخراج شوم .برای درمان از کجا شروع کنم

سلام

شما باید مراجعه حضوری به کلینیک روانشناسی داشته باشید که ریشه های اضطرابتان بررسی شود و با راهکارهای اصولی درمان شوید

::سلام خدمت شما۳۲سالمه سال۸۲دچار شوک عصبی شدم که نفسم چند لحظه گرفت پیش روانپزشک که بردنم به من یه سری قرص داد مثل فلوکستین,کلونازپام,والپروات سدیم,سرترالین,ریسپریدون,سه سالی بهتر شدم اما بعد مراجعه نکردم ریسپریدون و سرترالین رو قطع کردم تا به امروز کلونازپام و والپروات مصرف میکنم و چند سالی هست که از تنها راه رفتن میترسم و اصلا چیزهای متحرک سوار نشدم ۹ماه هست که زمینگیر شدم به خدا فشارهای عصبی که یکی از اطرافیان به من وارد کرد که حتی از کارای شخصیم جا موندم ۳ماه هست که یکی از متخصصان با توجه به حال من که برادرم براش توضیح داد بود تشخیص داد که پانیک دارم و آسنترا رو تجویز کرد خخوب که نشدم هیچ خیلی بدتر شدم من همون سال که مریض شدم حس کردم روح شدم و جسم ندارم الان انگار با دنیا بیگانه شدم همش تو ذهن خودم زندگی می میکنم توی فکرم که چطوری نفس بکشم چ طور بشیینم و… بدنم کلا سست و بی حس و سبک و روح شده حس میکنم بدنم استخون نداره و میخوام بی افتم و انگار میخوام دیوونه شم بدنمو دیگه نمیشناسم مستاجریم من با این جسم مرده کجا میتونم برم,نمیتونم حتی پیش دکتربرم مامانم خیلی غصه میخوره خودمم واقعا دارم هر لحظه با مرگ میجنگم میخوام با بدنمو حس کنم بتونم راه برم,تو رو خدا راهنمایی کنید مشکلم حل میشه؟این چه حالیه,تو رو خدا کمکم کنید,

سلام

دوست عزیز

در درجه اول اینکه مصرف دارو به تنهایی مشکل را حل نمی کند بلکه باید در کنار جلسات مشاوره باشد به تنهایی فقط علایم را کاهش میدهد و دوم اینکه کار بسیا اشتباهی است که یکباره مراجعه به پزشک را قطع کرده اید و دارو ها را سرخود ادامه داده اید و شرایط را وخیم تر کرده اید برای تشخیص دقیق باید مراجعه حضوری داشته باشید و اگر تشخیص پنیک درست بوده باشد با همکاری خودتان در جلسات پیگیرانه مشکلتان حل می شود اگر نه روز به روز بدتر ی شود لطفا جدی بگیرید و مراجعه کنید

::باسلام و خسته نباشید خانمی 40 ساله هستم و در هرحال حاضر دانشجو هستم.قبلا سابقه افسردگی داشتم و دارو مصرف کردم و در نهایت با تغییر رفتار موفق به کنترلش شدم.نگرانیم اینه که چند باری که از خواب بیدار میشم فراموش میکنم امروز چه کاری باید انحام بدم یا اینکه چند شنبه است باید پسرمو بیدار کنم بره مدرسه. اما از نظر درسی و غیره مشکلی ندارم لطف کنید منو راهنمایی بفرماییدبا تشکر

سلام

با توجه به اینکه قبلا افسردگی را تجربه کرده اید

نیاز به بررسی دقیق تر مسئله است

لطفا در صورت امکان برای جلسات حضوری مراجعه فرمایید

که حافظه چک شود گاهی این مسئله به دلیل اشتغال فکر به وجود می آید اما گاهی نشانه ای از شروع مسائل جدی تر است

::باسلام و خسته نباشید خانمی 40 ساله هستم و در هرحال حاضر دانشجو هستم.قبلا سابقه افسردگی داشتم و دارو مصرف کردم و در نهایت با تغییر رفتار موفق به کنترلش شدم.نگرانیم اینه که چند باری که از خواب بیدار میشم فراموش میکنم امروز چه کاری باید انحام بدم یا اینکه چند شنبه است باید پسرمو بیدار کنم بره مدرسه. اما از نظر درسی و غیره مشکلی ندارم لطف کنید منو راهنمایی بفرماییدبا تشکر

سلام

با توجه به اینکه قبلا افسردگی را تجربه کرده اید

نیاز به بررسی دقیق تر مسئله است

لطفا در صورت امکان برای جلسات حضوری مراجعه فرمایید

که حافظه چک شود گاهی این مسئله به دلیل اشتغال فکر به وجود می آید اما گاهی نشانه ای از شروع مسائل جدی تر است

::بیماری پارکینسون باطب سنتی درمان میشود ممنون از راهنماییهایتان

سلام

بله مواردی داشتیم که شرایطشون خیلی بهتر شده است

::سلام یه خواهشی که ازتون دارم کمکم کنید جوابمو بدید اینقدم پول خرج کردم خسته ام جوابی نگرفتم هیچ دکتری گوش نمیده بهم فقط میدن انواع قرص 7ماه پیش احساس قلب درد کردم تنگی نفس تاری دید کلی دکتر رفتم از قلبو اکو نوار قلبو نوار مغز امارای دکتر چشم واسه تاری دید دیگه خسته شدم الانم 1ماهه سر درد شدید بهش اضافه شده که به هییییچ وجه خوب نمیشه تمام ساعات شبو روز سر درد دارم حتی تو خواب دیگه خسته شدم یدونه دکتر نیست بگه چمه اینقد دیگه قرص اعصاب بهم دادن دارن دیوانم میکنن از وقتی قرصای اعصابو میخورم تپش قلب دارم شب تا صبح دندونامو تو خواب فشار میدم میلرزم یه نفر راهنماییم کنه شمارو به امام رضا بگید چیکار کنم خانوادم دق کردن از دستم ممنون میشم اگه جوابمو بدید

سلام

اگر از لحاظ جسمانی بررسی شده و مشکلی ندارید مسئله می تواند ناشی از افسردگی و مسائل روان تنی باشد به این معنا که گاهی مسائل روانی خودشان را به شکل درد های جسمی نشان می دهد که نیاز به جلسات روان درمانی دارد و فقط با دارو اصلا مسئله حل نمی شود

::با سلام خسته نباشید دختری هستم نوزده ساله من نمیدونم چرا هیچکس رو نمیشناسم حتی خودمو نیم ساعت زل میزنم تو آیینه اما خودمو نمیشناسم لطفا دلیل و درمانش قید بشه و در صورت امکان به شماره ام ارسال بشه با تشکر

سلام

با مسائل روانشناسی نمی شود به این سادگی برخورد کرد که با این اطلاعات کم و کلی بشود به مسئله پی برد و راهکار هم ارائه شود

نیاز به بررسی عمیق و جلسات درمانی توسط متخصص دارد

::با سلام خدمت شما عزیزان.چند روز پیش خواهرم صحنه مرگ فرزندشو دید وبهت زده شده نه حرف میزنه نه چیزی میخوره نه گریه میکنه. لطفا راهنمایی کنید

سلام

خواهر شما دوره سوگ را سپری می کند که البته به دلیل سنگین بودن فوت فرزند و مواجه شدن با آن صحنه مسئله سنگینتر است و برایش شرایطی فراهم کنید که سوگواری کند مانع گریه کردن یا جیغ زدن و .. او نشوید به دلیل سنگین بودن شرایط اگر به روانشناس مراجعه کنید به او کمک بزرگی می کنید

::سلام ، نميدونم از كجا شروع كنم احساس خوبي به ادامه زندگيم ندارم ! گاهي زندگي ام براي خيلي بي اهميت و گاهي خيلي مهم! اصلا برام مهم نيست بيمارم يا حالم خوبه گاهي بيش از اندازه دكتر ميرم و به فكر خودمم يه اخلاق ديگه ام دارم نميدونم اخلاق يا اختلاله؟ مسائلي كه ناراحتم ميكنه را بيش از اندازه بزرگ جلوه ميدهم انگار همه بدي هاي دنيا فقط به من شده و من بدبخت ترينم و ديگر اينكه در بحث و دعوا هايي كه برام پيش مي ايد بسيار زبونم ميگيره و شروع ميكنم به داد زدن درصورتيكه خودم صداي داد كسي را ميشنوم كمرم از استرس بي حس ميشه و عضلاتم شل و شب ها خواب هاي اشفته ميبينم اكثر مواقع هر كسي تو اتاق من بخوابه از ناله هاي تو خوابم و دست و پازدن هايم شكايت ميكنند و جديدا براي اينكه جلب توجه كنم با تيغ شكمم را بريدم اين حس يك ان به وجود امد و بعد از اون كار پشيمان شدم با رفتن به دكترروانشناس و صحبت كردن مشكل دارم و گارد زيادي براي حرف زدن دارم الان هم نصف مشكلاتم براي اين تونستم عنوان كنم كه ميتونم بنويسم و شما من را نمي بينيد نميدونم حالا بايد چه كاري كنم اصلا اين مطالبي كه عنوان كردم چيز خاصي است و نياز به درمان داره يا به مرور زمان درست ميشه؟

سلام

لطفا سریعا مراجعه کنید و صد در صد نیاز به کمک و درمان دارید

مطمئن باشید محیط امنی برای شما فراهم می شود مه به راحتی صحبت کنید

::سلام خوبید خسته نباشید من خیلی دکتر رفتم خسته شدم وقتی راه میرم سرم گیج میره تعادل خودم راکنترل نمیتونم بکنم تاحالا به دکتر های مغز واعصاب رفتم ازسرم عگس گرفتن گفتند سالمه ...رفتم دکتر گوش آزمایش کردند گفتند سالمه..رفتم دگتر چشم گفتند سالمه ..هیچ کدوم دارو هم ندادند..حالا تورو خدا بهم درپیام یا در ایمیل راهنمایم کنید ممنون

سلام

اگر از لحاظ جسمی بررسی ها دقیق بوده و مشکلی مشاهده نشده است احتمال اینکه مسائل روحی شما خودش را به شکل مشک جسمی نشان می دهد داده می شود به عبارتی مسئله روان تنی

که نیاز به جلسات مشاوره دارد چرا که این مشکل به شکل ناخودآگاه در شما وجود دارد و خود را اینگونه نشان می دهد و شما به آن آگاه نیستید

::باعرض سلام و خسته نباشید بردارم 10سالشه و قبل 1 سالگی 2 بار تشنج کرده که مجبور بود حدود یکی دوسال دارو مصرف کنه و الان نمیتونه تو خونه تنها بمونه و میگه حالت تهوع داره و دلش میگیره و گریه میکنه خودشم هم نمیدونه چرا دلش میگیره مخصوصا وقتی تو خونه تنها باشه همش گریه میکنه ومیگه دلش گرفته خواهشا بگین که ماباید چیکارکنیم وعلتش چی میتونه باشه

سلام

این مشکل بلید دقیق تر بررسی شود و اطلاعات جامع تری در اختیار متخصص قرار گیرد و ببرسی شود که آیا به داروها بستگی دارد یا فقط مسئله خلقی است و گاهی ریشه آن ترس است که روند درمان در هر کدام متفاوت می باشد

::سلام و عرض ادب...پسری 20 ساله هستم که الان حدود 4 سال است بطور مداوم یک سری خاطرات از یک فردی دیگر که اصلا نمیشناسمش برای من تداعی میشه و شب ها هم که خواب این موارد رو میبینم و من اصلا این فرد رو تا به حال توی زندگیم ندیدم و این مورد موجب این شده که توی درسام تاثیر گذاشته و علاقه و اشتیاق منو از بین برده و بطوری که همش من به این موضوعات فکر میکنم و داره دیوونم میکنه..دکتر هم رفتم و جلسه مشاور درمانی ولی نتیجه نداد اصلا...دارو هم بدترم کرد...من برای اینکه تمرکز داشته روی درسام ریتالین میخورم که اوایل خوب بود ولی الان دیگه تاثیری نداره...یک سری اسم ها و تصاویر مبهوم و مبهم هم یادم میاد که نمیشناسمشون...من کنکور دارم و این قضیه داره منو بطور کامل فلج میکنه....خواهش میکنم کمکم کنید...خواهش میکنم

سلام

لطفا به متخصصی که روانکاو باشد مراجعه کنید چرا که این مسئله به احتمال زیاد ریشه در ناخودآگاه شما دارد که باید به شکل ریشه ای بررسی شود و احتمالات دیگر شخصیتی در شما چک شود

::با سلام اقای دکتر من پسری 17 ساله هستم نمیدومم چطوری بگم شاید خنده دار بنظر برسه 1 سال پیش یکی از هم کلاسیام به شوخی گوش سمت راست من را خیلی محکم و طولانی کشید و یکم حالتش عوض شده و هروقت خورم تو ایینه اه میکنم یاده همین قضیه میوفتم و غذاب میکشم و جدیدا دیگه این موضوی ولم نمیکنه از ذهنم نمیتونم ازادش کنم میدونم خنده دار ولی خواهشن کمک کنید

سلام

احتمالا حسی که در اون لحظه تجربه کردی مثل تحقیر یا توهین شما را اذیت میکند و برای حل آن باید در مشاوره حضوری بگیرید

::باسلام خسته نباشید.من برایه دومین بار است دلتنگیه شدید حالت تهوع شدید ولرزش و بی اختیاریه گریه دارم وبعد 5دقیقه دوباره به حالت اولیه برمیگردم میخواستم علت را بپرسم.ممنون

سلام

این حالات وقتی دوبار تکرار شده است و سابقه دارد حتما مربوط به یک اتفاق و شرایط می شود که ممکن است خودتان به آن آگاهی داشته باشید و یا حتی نداشته باشید اما به دلیل مزمن شدن تاثیرش را بر شما میگذارد و برای پیدا کردن آن و حل مشکل نیاز به جلسات مشاوره دارید

::باسلام خانمی هستم ۳۹ ساله خیلی زود عصبانی میشوم ودختر شش ساله ام راخیلی کتک میزنم خودم ازدست اخلاقم خسته شدم لطفا کمکم کنید هرچی باخودم کلنجار میرم که اروم باشم وکتکش نزنم نمیتونم خودم را کنترل کنم چیکار کنم

سلام

لطفا برای پیداکردن ریشه های پرخاشگری و درمان اصولی حضوری مراجعه کنید چراکه این رفتارهای پرخاشگرانه به دلایلی مثل افسردگی و یا تکانشی بودن شما مربوط می شود و می تواند موجب آسیب به خود و مسلما آسیب های روحی شدید به فرزندتان شود

::پسرم از سن8 سالگی به بیش فعالی نوعی واسواس به حروف کتابی پیدااکرده یعنی کلماتی که کتابی گفته میشود رانمیتواند تحمل کند ومدام پیش خودش کلمات راتکرار میکنه اصلا اخبار یا فیلمهای تاریخی نمیتونه ببینه تو مدرسه هم به همین خاطر براش سخت شده تحت درمان داروهای وسواس هست الان سه ساله که دارو هم میخورداثری ندارد لطفا راهنماییم کنید عاجزانه تقاضا دارم کمکم کنید باتشکر

سلام

این نکته مهم است که در مورد بیش فعالی فرزندتان تشخیص گرفته است؟

در مورد حالات وسواسی مسلما دارودرمانی اگر در کنار جلسات مشاوره  و تکنیک های شناختی-رفتاری نباشد تاثیری نخواهد داشت و فقط باعث کاهش علایم میشود اما مشکل حل نمی شود

::سلام.من برادری دارم که 23.24سال دارد ، اما تا کنون برایش پیش نیامده که به دختری علاقه مند شود که بخواهد با او ازدواج کند. هربار که خواستیم برایش اقدام به زن گرفتن کنیم بهانه ای آورد. تا اینکه خود او به ما گفت اینطور نیست که من به یک نفر علاقه داشته و بخاطر اون با شما به خواستگاری نیایم ، باور کنید اصلاً به هیچ دختری علاقه ندارم. میگوید نمیدانم چرا اما انگار یک بیماری روحی دارم که به دختری علاقه مند نمیشوم. میگوید پسرهای همسن و سال من تا کنون برایشان حداقل دو سه بار پیش آمده که به دختری علاقه مند شوند اما من نه ، پس من غیرطبیعی ام. طوری هم نیست که به همجنس های خود یعنی پسران علاقه داشته باشد ، اتفاقاً خیلی هم دلش میخواهد ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد اما فکر میکند بیماری روحی دارد که تاکنون به دختری علاقه مند نشده. بنظرتان با این مشکل چه کنیم؟؟ چطور میشود که او بالاخره به یک دختر علاقه مند شود؟؟ آیا اگر دختری به او ابراز علاقه کند میشود که مشکل روحی اش برطرف شود؟؟ تا کنون برایش پیش نیامده و من و مادرم نگرانش هستیم.چه کنیم که به یک دختر علاقه مند شود و با این بیماری روحی اش مقابله کنیم؟

سلام

گاهی پیش می آید که شخص ایده آل های ذهنی برای خودش ساخته و فکر می کند حتما باید طرف مقابل آن معیارها را کامل داشته باشد اگر مشکل برادرتان این هم نیست با مراجعه حضوری و انجام تست تخصصی باید مسئله بررسی شود و ریشه این موضوع مشخص شود

::با سلام و واحترام خانمی 40 ساله هستم. دختری بسیار باهوش و زرنگ و عاطفی بودم. از 20 سالگی دچار حالات وسواس فکری شدم. و از خدا و پیامبر زده شدم و دیگه نماز نخوندم. بعد در مرگ یکی از بستگان متوجه شدم که هیچ حسی برای گریه کردن ندارم و اصلا از مردن کسی ناراحت نمی شدم. کم کم اینطور شد که کسی رو هم دوست نداشتم . این شرایط را سالیان سال تحمل کردم و در مقاطعی هم دارو مصرف کردم اما هیچ تاثیری نداشت. به مرور حافظه ام خیلی کم شده, یادگیری ام کم شده و کار های ریاضی ساده را هم نمی توانم انجام بدهم. 4 سالی می شه که حالاتم بدتر که شده هیچ یه چیز ای جدید هم اضافه شده. تبدیل شده به یک آدم بی احساس-بدون اظطراب- اصلا نه از چیزی ناراحت می شم و نه از چیزی خوشحال میشم.دلم برای هیچ کس حتی بچه های خودم نمی سوزه .اگر مریض بشن اصلا ناراحت نمی شم. الان یک ماهی می شه که حافظه ام خیلی کم شده.خیل اسمها زو به خاطر نمی آورم. تقویم رئو اصلا به یادم نمی مونه.صبح ها که از خواب بلند میشم نمدونم امروز چه روزی است و باید چه کار کنم. شدم مثل یه آدم آهنی .یه ذره اظطزاب ندارم که کارام عقب بیفته یا بچه هام مریض بشن هیچی .مثل یک آدم آهنی شدم. حتی اگر رو سرم هم داد بزنند اصلا ناراحت نمیشم.کاملا بی تفاوت شدم. خواهش می کنم مرا کمک کنید خیلی دکتر رفتم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدم.دارم می بینم که قسمت احساسات مغزم داره از بین میره نمی دونم چه کار کنم. اصلا اسم مریضی من چیه؟ نسبت به همه چیز بی خیال شدم و هیچی بران مهم نیست. هیچی یاد نمی گیرم. تمام دانستخ های قبلب ام از یادم رفته ضرب و تقسیم و همه چی .... تو رو خدا مراکمک کنید. صبح ک هاز خواب بلند میشم دیروز برام یه ابهام است همه چی ا یادم رفته ممکنه آلزایمر هم گرفته باشم؟؟

سلام

لطفا سریعا برای چک کردن علایم آلزایمر و افسردگی عمیق مراجعه حضوری داشته باشید

::سلام.من ی دختر24ام نوه عموم 21سالشه میگه میخوام باهات ازدواج کنم چندبار ازم خواستگاری کرده دفعات قبل جدی نمیگرفتم و بهش میگفتم هنوز بچه ای ولی این دفعه شک دارم احساس میکنم منم دوستش دارم..از طرفی داییش هم ی جورایی خواستگارمه.نمیدونم چیکار کنم خانواده هم مخالفت میکنه حتما.خودم هم نمیدونم واقعا دوستش دارم ی ن وقتی اون ناراحت میشه منم ناراحتم.بخاطر اختلاف سنی از اینده میترسم میترسم اشتباه کنیم.لطفا راهنماییم کنید

سلام

در مورد اختلاف سنی اگر با انجام بررسی جدی توسط روانشناس اگر تشخیص داده شود که از لحاظ فکری و شناختی مشکلی نخواهید داشت کوچکتر بودن مرد تا سه سال مشکلی نیست البته این موضوع در سن های بالاتر اهمیت کمتری هم دارد به عبارتی در صورت عدم تفاوت فکری و رشد شناختی قابل توجه تفاوتی ندارد که خانم بزرگتر است یا آقا اما در مورد شما چون سن هر دو پایین است این بررسی ها باید بسیار جدی شود

::سلام من نوجوونى ١٥ ساله هستم و به مقدار زيادى خجالتى هستم يعنى اينطور است كه از حرف زدن در شلوغى خجالت نميكشم اما از شلوغى و دورهمى و مكان هايى از جمله عروسى خوشم نمياد يك مشكل ديگه اى كه به علت خجالتى بودن از اون رنج ميبرم اين است كه نميتونم از پدر و مادرم براى بيرون رفتن همراه دوست هايم اجازه بگيرم با اينكه ميدونم اين اجازه رو به من ميدن و دوست هاى من فك ميكنن كه به من اجازه نميدن و اين موضوع خيلى من رو آزار ميده خوشحال ميشم اگه كمكم كنيد.

سلام

برای حل این مشکل به شکل اصولی لازم است اطلاعات بیشتری در اختیار باشد اینکه در این موقعیت ها چه فکر یا موضوعی باعث اذیت شما می شود و بررسی اینکه آیا این مسِئله نشانه هایی از فوبی اجنماعی است یا فقط درجه ای از خجالت و روی آنها کار کرد با جلسات مهارت آموزی و جرات ورزی این مشکل به راحتی قابل حل است   

::باسلام من دختری چهارساله دارم بسیار حساس ووابسته به تازگی برادر دار شده ومتاسفانه از زمانی که برادرش بدنیا اومده خیلی گریه میکنه خواسته هاش بییار زیاده مامان با من بازی کن من ببر جایی ...هرلباس یا مدل مویی واسش میزنم گریه راه میندازه من این دوست ندارم اصلا بامن که مادرش هستم سازش نداره همش باید باید میکنه من قم هستم واز خانوادم دور واسه ی همین اکثرا مسءولیت کارها با خودم وهمسرم هست خیلی فرصت بازی وتوجه به دخترم رو ندارم وگاها پیش میاد بدلیل خستگی وحوصله نداشتنم دعواشم بکنم تورو خدا راهنماییم کنیی ممنون

سلام

مادر عزیز تولد فرزند دوم به خودی خود برای فرزند اول بار هیجانی بالایی دارد و منبع اضطراب است به خصوص اگر او را در دوران قبل از تولد به شکل اصولی آماده نکرده باشید و همچنین برای مادر با توجه به مسایلی که مطرح کردید مسلما شرایط سختی دارید اما  لازم است ابتدا روی رفتارتان با او تجدید نظر کنید چرا که با بی حوصلگی شرایط را برای خودتان و فرزندتان سخت تر می کنید و این با کمی برنامه ریزی میسر می شود می توانید در برخی از کارهای نوزاد از او کمک بگیرید که وجود نوزاد برایش جذاب شود و در زمان های استراحت نوزاد برای او وقت بگذارید چرا که بهانه گیری هایش به دلیل عدم گرفتن توجه است و کاملا طبیعی است

و با او صحبت کنید به او از علاقه تان  نسبت به خودش اطمینان دهید و اینکه اگر برای برادرش وقت بیشتری می گذارید به دلیل کوچک بودنش است نه علاقه بیشتر از خاطرات همین روزهای خودش با او صحبت کنید که به همین شکل وقت می گذاشتید و تنبیه کردن او شرایط را بدتر می کند با کمی حوصله شرایط بسیار بهتر خواهد شد

موفق باشید

موفق باشید   

::سلام،خسته نباشی دختری ۲۲ساله هستم که یک ساله عقدکردم،تا سه ماه پیش نامزدمو خیلی دوست داشتم ایشونم خیلی دوستم داره و خیلی مهربونه،سه ماه پیش همسرم بهم شک کرد که خیلی زودهم متوجه اشتباهش شدو معذرتخواهی کرد،ولی ازاون روز به بعدمن دچاروسواس فکری شدم وهمش فکرمیکنم ایشونو دوست ندارم همش دلم میگیره ودلشوره واظطراب دارم گاهی خوب میشم ولی باز دوباره همون حس لعنتی میاد سراغم و دوست دارم گریه کنم ازخودم متنفر شدم که چطور ایشونو دوست ندارم به روانپزشک هم مراجعه کردم قرص خوردم ولی تا۱یر انچنانی نداشت لطفا کمکم کنید.

سلام 

می توان دلیل اضطراب شما را در علت شک کردن و نوع واکنش ایشان در آن شرایط بررسی کرد که نیاز به اطلاعات بیشتر و جلسات حضوری دارد.

 

::پسرم 7سالشه نیوروفیدبک استفاده کردم امروز جلسه ی سوم بود اما خیلی سردرد شدید داره چیکار کنم آیا عوارض دار نیوروفیدبک

سلام

نوروفیدبک یک روش غیرتهاجمی است که هیچ عوارضی ندارد سردرد پسرتان می تواند به دلیل تمرکز یا نگاه کردن به مانیتور و یا خستگی باشد

 

::سلام حس ميكنم چند وقته دچار وسواس فكري شدم.ترس از دست دادن عزيزان بخصوص همسرم رو دارم.با اينكه ميدونم اين افكار بيهوده هست و نگراني هاي من اتفاق نميوفته اما بازم اين أفكار مياد تو ذهنم.ميشه لطفا راه درمان رو بگين؟مشاوره هم رفتم يه مدت خوب بودم اما نه به طور كامل ولي بازم اين فكرا داره أذيتم ميكنه.لطفا بگين چيكار كنم.

سلام

اگر فکر شما فقط با یک موضوع درگیر است احتمال وسوس فکری و اگر با موضوعات مختف درگیر و نگران می شوید احتمال اضطراب فراگیر بیشتر می شود که نیاز به بررسی بیشتر دارد و هر کدام درمان خود را دارد با استفاده از شناخت درمانی و بیوفیدبک می توان ضطراب و وسواس را علاوه بر درمان اضطراب همراه با آن می توان با رفتاردرمانی وشناخت درمانی و بیوفیدبک درمان کرد

::برادری دارم 18 ساله که بدون اینترنت و موبایلش نمی تواند زندگی کند یعنی اگر 1ساعت موبایل را از او دور کنید خودش و دیگران را اذیت می کند و همه اش فیلم و کارتون دانلود می کند و نگاه می کند و بازی می کندتمام وقت خود را صرف همین کار می کند و افت شدید تحصیلی در سال گذشته داشته و با تنبیه و تشویق اصلا جواب نمی دهد وخیلی باهاش صحبت کرده ایم ولی اصلا تاثیر ندارد

سلام

متاسفانه این موضوع مسئله ای هست که افراد زیادی را در جامعه امروز درگیر است و گاهی می توان به چشم نوعی اعتیاد به آن نگاه کرد و این مسئله با صحبت و تهدید حل نمی شود چرا که به شکل عادت رفتاری قوی در آمده است باید با تکنیک های رفتاری و به شکل مرحله ای آن را حل کرد که این تکنیک ها اصول خودش را دارد و باید با متخصص تکنیک های رفتاری درمان شود چرا که باید به رگه های شخصیت ایشان هم توجه شود که شخصیت وابسته است و اگر اصولی درمان نشود حتی اگر اینترنت و گوشی را کنار گذارد به موضوع  دیگری وابسته می شود

::با سلام خدمت شما عزیزان میخواستم بدونم روش درمانی مشاوران شما برای سوشال فوبیای حاد چیست ؟ نورو فیدبک یا رفتاردرمانی یا شناخت درمانی یا هیپنوتیزم ، کدام یک بهترین روش هست ؟ بنده 15سال مبتلا هستم ، دو سال هم شناخت درمانی و رفتاردرمانی رفته ام ، ولی نتیجه ای نداشت ؟ خواهش میکنم کمکم کنید

سلام

اگر با شناخت درمای و رفتار درمانی نتیجه نگرفتید می توانیم با روان  درمانی های ریشه ای تر و بیوفیدبک به حل مشکل کمک کنیم

::با سلام ،پسری ۱۲ ساله دارم که از سن ابتدایی متوجه بیش فعالی وی شدیم و تحت نظر پزشک قرار دادیم و داروی ریتالین مصرف میکرد تا کلاس سوم ،دو سال دارو نخورد و دوباره زیر نظر پزشک جدید شروع به مصرف کرد ولی متاسفانه هیچ تغییری در درمان حاصل نشده و پر خاشگر و بیقرارتر شده ،سوالم اینه ،،: ایا امکانش هست از طریق امواج الکتریکی بر روی مغزش کم توجهی او رفع شود ؟ در مرکز شما میتونم براش نوبت بگیرم ؟ ممنون میشم هر چه سریعتر پاسخ بدین ،

سلام

بیش فعالی را باید کنترل کرد بهترین درمان برای بیش فعالی درمان چندتخصصی و حمایتی است که عبارت است از دارو درمانی رفتاردرمانی اموزش مهارت های خاص والدین و معلمین کودکان بیش فعال نوروفیدبک و بیوفیدبک با استفاده از این روش ها می توان کنترل کرد

بله در این مرکز همه این روش ها تحت نظر متخصصین انجام می شود 

::با سلام من خيلي وقته که فکر میکنم دچار وسواس فکری هستم.. به غیر از دارو با بيوفيدبک یا نوروفيدبک که تفاوتشون رو هم درست متوجه نشدم میشه درمان کرد?

سلام

بهترین درمان برای وسواس رفتار درمانی همراه با شناخت درمانی است که باید به شکل مرحله ای مواجهه انجام شود

::سلام خسته نباشید دختر مجرد 22 ساله ای هستم به شدت احساس تنهایی میکنم با ادم ها راحت ارتباط برقرار میکنم اما صمیمی نمیشم تنها کسی که این سالها صمیمی شدم دوست پسرم بوده که به تازگی در جریان ازدواج قرار گرفتیم اما نمیدونم چرا توجهش به من خیلی کم شده و همیشه که میخوام حرف بزنم خسته اس خوابش میاد و .. اصن نمیدونم باید چیکار کنم خیلی افسرده ام از این همه تنهایی دلم میخواد با کسی دردو دل کنم ولی هیچ کسو ندارم و نیمدونم دوست پسرم اگه حوصله منو نداره چرا در جریان ازدواج قرار گرفته من خیلی بهش وابستم مهمترین دلیلش هم اینه که تنها دوست صمیمی من هست چیکار کنم با این وضعیت؟

سلام

حتما به متخصص مشاوره ازدواج مراجعه کنید

::سلام خدمت دکتر بزرگوار من چندسالی که دچار بیماری روحی یا روانی شدم حدود یک سال و اندی پیش ترس های بچه گانه و غیر واقعی من مث ترس از جن و ماورا اوج خودش رسید با این که یک ورزشکار عظیم جسته بودم اما این ترس ها منو از پای در میاورد به طوری که از حموم رفتن میترسیدم یا بعضی وقتها از آدم ها یا تو خونه تنها موندن در این بین مشکلات مالی و برشکستی هم شروع شد و دیگه واقعا روحم خسته بود الان بعد از گذشت یک سال وارد فاز جدیدی شدم طوری که به آینه نگاه میکنم انگار خودمو نمیشناسم دنیا رو درک نمیکنم اصلا نمیفهمم انسان چیه دنیا چیه از محل کارم میترسم از غروبا میترسم چون این حالت برام تشدید میشه جوری که از اضطراب و ترس لرزم میگیره حتی یاد خدا هم آرومم نمیکنه از اجتماعات به کل گریزونم .خیلی احساس آزار دهنده ایه انقد کلافم و بیخود زنده ام که حتی حوصله نظافت و تراشیدن ریشمو ندارم دوستام به من میگفتن کوه انرژی ولی الان نمیدونم اصلا کی هستم دکتر روانشناس و اعصابم رفتم خوب نشدم مجددا یه دکتر دیگه این اوخر رفتم و قرص برام نوشت بدترین نگرانیم اینه که فکر میکنم کسی این بیماری نداشته خواهش میکنم دکتر بزرگوار یه قلوت قلبی چیزی بهم بدین یه راهنمایی لطفا عاجزانه میخوام

سلام

دوست عزیز علایمی که مطرح کردید در برخی وجود دارد و تنها شما نیستید و قابل کنترل است اما لطفا  جدی بگیرید و پیگیری کنید و به متخصص در این زمینه مراجعه کنید

::سلام هر از گاهی فکرهای منفی ناشی از ناملایمات و حوادث احتمالی آینده مثل بیماری، فقر، از دست دادن نزدیکان، مشکلات زناشویی یا ترس از مرگ و ... افسردم میکرد و انرژی منو خیلی میگرفت. معمولا از یه مورد کوچک شروع میشد و هی وسیعتر میشدن و هر چه تلاش میکردم مثبت باشم و با فکر کردن به چیزای خوب و شادی بخش از دستشون خلاص بشم و افسار مغزمو تو دستم بگیرم تا اندازه ای موثر بود ولی نمیشد مغزمو توی اون حالت نگه دارم و دوباره فکره میرفت اونجا که من نمیخاستم. (زورم بهش نمیرسید) بعد از مدتها کلنجار رفتن فهمیدم که وقتی دارم به چیزای مثبت و شادی بخش فکر میکنم ناخودآگاه یه لبخند خیلی کوچیک ته چهره م بوجود میاد و هر وقت که دارم به چیزای منفی فکر میکنم اون لبخنده دیگه نیست. از اونموقع هر وقت میخام حواسمو از فکرای منفی پرت کنم یه ذره عضلات گونه مو میدم بالا (منظورم خنده و قهقهه نیست) و خیلی خوب هم جواب میده. خیلی راحتتر از متمرکز کردن مغز روی چیزای مثبت هست. حالا من سوالم اینه که آیا چنین روشی برای مداوای برخی مشکلات روانی وجود داره و انجام میشه؟ یا فقط داره روی من جواب میده؟ پیشاپیش ممنون از لطفتون

سلام

بله این روش میتونه بهتون کمک کند زیرا لبخند موجب ترشح سرتونین می شود و موجب می شود حال بهتری داشته باشید اما نمی تواند درمان قطعی علایم اضطرابی شما باشد چرا که ممکن است در موقع بحران برایتان انقدر که باید مفید نباشد و موجب عود علایم شود توصیه می شود از متخصص روانشناس هم کمک بگیرید چرا که علایمی که شرح دادید گوای اضطراب است اما اضطرابی که نیاز به درمان دارد

::با عرض سلام وخسته نباشید دختر 27 ساله ای هستم یه مدت تمام ذهنم پر شده از فکرهای منفی در مورد همه چیز منفی فک میکنم مخصوصا در مورد افراد خانوادم خیلی نگرانم مثلا بیماری بگیرن بعضی وقتام بدون هیچ دلیلی دچار اظطراب میشم تپش قلب میگیرم نمیدونم چیکار کنم کلافه شدم لطفا راهکار بهم بدین ممنون

سلام

علایمی که مطرح کردید می تواند به دلیل افسردگی و احتمالا همراه با اضطراب فراگیر باشد که باید دقیق تر بررسی شود و راه های درمان موثر هم دارد اما نیاز به پیگیری دارد که می توانید از جلسات روان درمانی و درمان های غیر تهاجمی کمک بگیرید

لطفا مسِله را جدی بگیرید چرا که عدم پیگیری منجر به مزمن شدن و در نهایت سخت تر شدن روند درمان می شود اما با درمان صحیح جای نگرانی نیست از متخصصین روانشناس کمک بگیرید 

::سلام من دچار انواع بیماریهای روانی هستم و به مدت دو سال است که دارو مصرف میکنم ولی من هنوز بهبود زیادی نیافته ام و جالب اینکه علائم من عود نیز کرده است . لظفا مرا راهنمایی کنید

سلام

لطفا به طور واضح بفرمایید منظورتون از انواع بیمای ها چیست و چه داروهایی استفاده می کنید؟

جنسیت/ سن خود را بفرمایید

زیرا درصد بهبودی در اختلالات مختلف متفاوت است 

و همچنین نوع درمان  و اینکه ایا فقط تحت  دارودرمانی هستید یا از روان درمانی هم کمک میگیرید

قابل توجه دوستان عزیز

این مسایلی که مطرح شد بسیار مهم است و بسیار با این موارد در روان درمانی روبرو می شویم که شخص کاملا مسیر را اشتباه رفته است و به طور مثال نیاز یه جلسات روان درمانی داشته اما صرفا تحت دارودرمانی بوده است و یا به دارو نیاز داشته اما استفاده نکرده است و نیاز به هر دو داشته اما با یک مسیر پیش رفته است توصیه می شود از متخصص روانشناس و روانپزشک همراه با هم کمک بگیرید

 

 

::متن پرسش : سلام من ۲۰ سال سن دارم.وقتی ۱۷ سالم بود ازدواج کردم اما بعد ۱سال جدا شدم بخاطر دخالتهای خواهرشوهرم.و بعد بخاطر روحیه ای که داشتم حس کردم نیاز به یک همدم دارم و بعد ۵ ماه دوباره ازدواج مجدد داشتم.الان هنوز یکسال از ازدواجم نمیگذره اما من دلم این زندگیو نمیخاد.دلم ازادیهای دوره ی مجردیم رو میخاد.و اینکه دلم هنوز پیش شوهر سابقمه.چون واقعا خوب بود هرکاری بخاطرم کرد اما من بخاطر خانوادش از خودشم متنفرشدم.من همیشه فکرم درگیره حس افسردگی و کسل بودن دارم.لطفا راهنماییم کنید.
سلام شما در شرایط حاضر به علت خلق پایین که میفرمایید بهترین راهکار برای شما دامن نزدن به این حس که به همسر فعلی خودتون بی علاقه هستید و علاقه ای به همسر سابقتون دارید هست ، و در این زمان بدون در نظر گرفتن این موارد اقدام به گرفتن کمک از متخصص برای از بین بردن این کسالت انجام بدید در غیر اینصورت با احساس باقی مونده از زندگی قبل و بی علاقگی به این زندگی برای شما ملال آور خواهد بود . تشکر
::سلام من خواهری 11 ساله دارم که زود به دنیا آمد و مشکل ذهنی دارد و سی پی خفیف می باشد، یادگیری او ضعیف است و گفتار درمانی هم میرود، آیا نوروفیدبک می تواند به او کمک کند. لطفا کمک کنید ما خیلی دکتر رفتیم ولی نتیجه زیادی نگرفیم

سلام و آرزوی شادکامی

نوروفیدبک میتونه به انسجام ذهن ایشون کمک کنند و همچنین میتوان روی کارکردهای شناختی ایشون کار کرد و مشکل یادگیری رو تا حدودی رفع نمود.

::با عرض سلام و خسته نباشید خانم متأهل23 ساله ای هستم اخیراً به دلایل زیر به پزشک گوارش مراجعه کردم: قاروقور شکم نفخ شدید درد زیر قفسه سینه فبل و بعد ادرار کم اشتهایی اکه در کنار اینها مشکلاتی مثل خواب زیاد احساس ضعف و حالت تهوع کم شدن حافظه درد سمت چپ بدن سر درد رو هم دارم دکتر به این نتیجه رسیدن که مشکل عصبی دارم و برام فلوئوپرازین تجویز کردن ولی میترسم حافظم ضعیف تر شه! در ضمن دانشجو هم هستم به نظرتون باید چکار کنم؟ لطفاً کمکم کنید ممنون

سلام و آرزوی آرامش 

دوست عزیز ایجاد اختلال در حافظه از عوارض این دارو نیست .

موفق باشید

::سلام -من 20 سال دارم وقتایی که ناراحتم یا استرس دارم همه چی رو فراموش میکنم یا دستام می لرزه بعضی وقتا هم اشوفته می شم تنهایی میخوام واز جنس مخالف هم بیزارم و یهم بهم میزنم وحوصله سرو صدا ندارم تمرکزم هم از یه سال پیش خیلی کم شده از این وضم خسته شدم

سلام 

این نکته که هنگام وجود تنش یا فشار روانی شما دچار لرزش و یا فراموشی موقت میشوید و یا خیلی از نشانه های دیگر که در این زمان نمایان میشود علائمی است که در حالتهایی چون اضطراب و استرس ایجاد میشود ، برای پاسخگویی به مشکل خاص شما دلایلی که شما رو دچار تنش میکنه باید بررسی شود و استرس شما درمان شود ، شما باید به شرایطی برسید که در شرایط تنش زا ، عملکرد خود را کنترل کنید . و در رابطه با حافظه میتونید با کمک روش نوروفیدبک حافظه خودتون رو افزایش بدید.  که با شناسایی علت و رفع استرس ، کم حوصلگی شما هم برطرف خواهد شد.

تشکر

::سلام.جلسات پرسش وپاسخ حضوری چه روزها وساعتی برگزار میشود؟برای مشکلات نوجوانان کدام روانشناس پاسخگوست؟ ممنون از پاسخگویی شما!

سلام

شما می توانید برای کسب این گونه اطلاعات با کلینیک تماس بگیرید.

021-88190115

021-88193960

 

::نمیدونم چه جوری بیانش کنم.نمیدونم جسمم مشکل داره یا روانم. ولی اینو میدونم که تمام این مشکلاتی که دارم بعد از بیدار شدن از اون خواب لعنتی شروع شد.به خواهرم گفتم که موهای بلند مرا به سمت بالا با قیچی بچین.

سلام

دوست عزیز توضیحات شما یسیار مختصر است و برای راهنمایی کافی نیست. به هر حال آرزوی ما بهبود وضعیت شماست. امیدواریم برای کمک گرفتن در جهت صحیح قدم بردارید و به آرایش خاطر دست یابید.

شاد و موفق باشید.

::سلام من از سال 87 شدیدا به بیماری هپاتیت و مخصوصا اچ ای وی وسواس دارم.قرص هایی که مصرف می کنم فلوکساتین 20 هر روز 4 عدد است. واقاعا دیگر نمی توانم بر وسواسم غلبه کنم. هر هزینه ای برای درمانش باشد حاضرم پرداخت کنم.

سلام

دوست عزیز به پرسش و پاسخ های پیشین درباره وسواس مراجعه فرمایید.

از دارو درمانی به همراه روان درمانی به صورت همزمان کمک بگیرید.

پیروز باشید.

::سلام.خیلی وقته که با مامان و بابام مشکلات اساسی دارم.ما همدیگه رو اصلا به هیچ عنوان دوست نداریم.سر موضوعات مختلف با هم روزی صد بار دعوا میکنیم و چون من دارم برای کنکور درس میخونم و تنها ارزو قبول شدن هستش این مسئله هم اعصابم رو خورد میکنه و هم وقتم رو میگیره.اونا با راه های مختلف مانع درس خوندم میشن مثلا به تمام فامیل میگن که من خیلی درس میخونم و این توقع فامیل منو به استرس شدید انداخته طوری که احساس میکنم اگه یه وقت قبول نشم باید چیکار کنم؟یا اینکه اصلا به من احترام نمیذارن.تو مشکلات هوامو ندارن و پشتم نیستند و ....همیشه منو دعوا یا نصیحت میکنن کمکم که نمی کنن هیچ بدتر سنگ میندازن جلوی پام.خسته ام کردن.هرچی هم میگم بیایید بریم پیش روان شناس نمیان.توروخدا کمکم کنید.

سلام

دوست عزیزم قضاوت در مورد مشکلاتی که شما ذکر کردید درست نمی باشد زیرا ابتدا باید با هر دو طرف( شما و خانواده)صحبت کرد. با این حال اگر خانواده به هیچ عنوان راضی نمی شوند که از متخصص کمک بگیرند، شما خود می توانید با کمک گرفتن از روان شناس متخصص در امور خانواده تا حدی به حل مشکلات بپردازید و همچنین در ابتدا نگاه خود را به زندگی تغییر دهید تا بتوانید بر روی خانواده نیز تاثیر مثبت بگذارید و در راه بهبود مشکلات قدم بردارید.

موفق و پیروز باشید.

::سلام من دختری26ساله درمقطع ارشدم چن سالی هست که دچاروسواس فکری نسبت به سلامتی خودم و عزیزانم شدم و همینطور دچار ترس شدید از بیماری هستم و با مشاهده کوچکترین علامت در بدنم دچار ترس زیادی میشم و از این بابت بسیار بسیار رنج میبرم خیلی با خودم کلنجار میرم که نترسم ولی نمیشه و به همین خاطرم مورد تمسخر خانوادمم گاهی قرار میگیرم لطفا راهنماییم کنیدممنون

سلام عزیزم

در مورد اختلال وسواس بارها توضیح داده شده است شما می توانید پرسش و پاسخ های پیشین را مورد مطالعه قرار دهید. پیشنهاد ما دارو درمانی و روان درمانی به طود همزمان است.

موفق باشید

::سلام.برادر29ساله ای دارم حدود8ساله دچاروسواس فکری واضطراب شدیدوافسردگی شده بااین که تواین سالهاقرص مصرف میکنه خوب نشده وازبی خوابی رنج می بردوکلازندگیش مختل شده به نظرشمابایدچیکارکرد؟

سلام

عزیزم در پرسش های پیشین درباره وسوااس توضیح داده شده است. همانطود که می دانید ریشه اصلی وسواس اضطراب می باشد و گاهی اختلال هایی به صورت اختلال همراه با اختلال اصلی در فرد به وجود می آید. به هر حال صرف نظر از نوع اختلال(وسواس و یا افسردگی که شما ذکر کردید) علاوه بر دارو درمانی، به روان درمانی به صورت همزمان و شاید نوروفیدبک ( به تشخیص متخصص) نیز نیاز باشد.

موفق باشید.

::سلام زنى سى و پنج ساله هستم مدتى هست براى افزاىش تمرکز و ىادگىرى نوروفىد بگ انجام مىدم هفته اى ىه بار به دستور پزشک اما فکر مى کنم بدتر شدم ىعنى عصبى تر و مضطرب تر اصلا ادم دىگه اى شدم صبرم کم شده وسواستر هم شدم انگاراىمانم ضعىف شده وحالتهاى خوش قبل رو ندارم اىا تاثىر نوروفىد است ىا ربطى نداره. لطفا راهنمايى کنىد به نوروفىد ادامه بدم ىا نه ؟

سلام

دوست عزیز نوروفیدبک غیر تهاجمی است و اثرات جانبی ندارد. ممکن است مشکل شما از جایی دیگر نشات گرفته باشد.این موضوع را حتما با متخصصی که از او کمک می گیرید در میان بگذارید.

سلامت و پیروز باشید

::ا عرض سلام مادر من 69 سال سن دارد و اگر اشتباه نكنم در سن 45 سالگي دچار بيماري عجيبي شده كه حدود 45. روز بيمار و تقريبا دو ماه در سلامت كامل است و اين رويه مجددا تكرار ميشود . مادر من در مدت بيماري كاملا بي حوصله است و اظطراب فرواني دارد و از كوچكترين سرو صدا و حضور افراد در كنارش بي زار است .تا جايي كه توانستيم به بهترين پزشكان مراجعه كرديم و از قرص هاي ضد افسردگي و اظصراب و خواب اور استفاده مي كند ولي هيچ تاثيري ندارد و در زما ن خودش بيمار شود و بعد از گذشت بيماري و. بدست اوردن سلامت جسمي گويا كه اصلا بيمار نبوده و بسيار شاد و پر تحرك است و اين رويه از زمان بيمار شدنش تا به الان اين گونه در حال تكرار است. و اين داروها گويا بي تاثيرند لذا ما از اين بيماري كاملا متعجبيم ...اگر بتوانيد كمكي به ما بكنيد كمال تشكررر فراوان را داريممممم. ارادتمند شما ....Reza

سلام

دوست عزیز مادر شما دچار نوسان خلق هستند که  ممکن است ناشی از یک اختلال خلقی باشد.نشانه هایی که شما می فرمایید نشانه های یکی از اختلالات خلقی است ولی با چند خط توضیح مختصر نمی توان برچسب اختلال مشخصی را به ایشان زد.به گفته شما داروها در ایشان تاثیری نگذاشته.پیشنهاد ما به شما دارو درمانی به همراه روان درمانی در کنار هم است.

موفق و پیروز باشید

::با سلام مردی 31 ساله هستم که از 12سال پیش دچار اضطراب و از8 سال پیش دچار حملات وحشت موقع غذا خوردن هستم بطوری که احساس میکنم میخواهم کنترلم را از دست بدهم و خفه شوم و این مشکل باعث افسردگی و کاهش شدید اشتهایم شده است بطوری که از غذا هیچ لذتی نمیبرم خواهشمندم در این مورد اینجانب را راهنمایی کنید

سلام

ممکن است مشکل شما از تجربیات منفی گذشته شما هنگام غذا خوردن ناشی شده باشد و البته ممکن است نشات گرفته از مسائل دیگر باشد. مشکل شما باید مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد تا اقدامات لازم صورت بگیرد

::سلام دختری 23 ساله ام. چند سالی هستش که با این مشکلات زندگیمو گذروندم. من از عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی برخوردارم. خودمو باور ند ارم. جالب اینجاست خودم میدونم از خیلی جهات نسبت به بقیه سرتر هستم اما بازم اونارو بهتر از خودم میبینم.همیشه فکر میکنم بقیه از من بهترن. چه ظاهری چه اخلاقی .یکی از عواملی که شاید موثر بوده توو این ناهنجاری که تووم به وجود اومده چاقیم بوده .من از زمانی که بالغ شده ام تقریبا اول راهنمایی بودم. وزنه ام خیلی بالا رفت و از همون موقع سرزنش خانواده شروع شد. مقایسه کردن من با بقیه چه جسمس چه درسی چه اخلاقی. و حتی مسخره کردنم..توو هر جمعی که میرفتم راجع به اندامم صحبت میکردن..نظر میدادن مسخره میکردن. و من بیشتر عصبی میشدم و بیشتر میخوردم.تا اینکه وزنم خیلی بالا رفت. در کنار این موضوع عدم اعتماد به نفس و خودباوری توو من نقش گرفت. همیشه از خودم بدم میومد دوست نداشتم کار اشتباهی کنم که مبادا مسخره ام کنن. تا اینکه دانشگاه قبول شدم و تصمیم گرفتم وزنمو کم کنم و تقریبا 30 کیلو موفق شدم شاید تا حد کمی اعتماد به نفسم بالا رفت اما هیچ تغییر به وجود نیومد. هنوزم که هنوزه خودمو با بقیه مقایسه میکنم خودمو دست کم میگیرم.جدیدا هم که احساس میکنم هیچی توو ذهنم نمیمونه و یادم میره همه چی. زود از انجام کارا خسته میشم. هیچ هدف و انگیزه ای ندارم. توو جمع نمیتونم خوب صحبت کنم و احساس میکنم خود واقعیمو گم کردم.بعضی وقتا این خود واقعی رو پیدا میکنم ولی زود از دستش میدم. توانایی هامو دست کم میگیرم. جوری به خودم باوروندم که کم و کوچیک هستم که برادر 14 ساله ام همش تحقیرم میکنه و حرفش برام مهم میشه و همش سرزنش میکنم خودمو. با خانواده صحبت کردم هی میگن علتش چاقیته میگم این همه وزن کم کردم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد. شاید خیلی کم بهتر شدم.خیلی تلاش کردم راه های زیادی رو رفتم چند تا کتاب خوندم ولی شاید چند روز روم تاثیر گذاشت اما زود ناامید شدم. چی کار کنم لطفا راهنماییم کنید؟ خودم مشکلمو میدونم راه حل میخوام.دوست ندارم زندگیم اینجوری بگذره..میخوام اونجور بشم که لایقشم.

سلام

این طور که از نوشته هایتان بر می آید تفاوت بین اعتماد به نفس و عزت نفس را می دانید و در این رابطه مطالعه داشتید. راهکار هایی در رابطه با بهبود این مسائل وجود دارد که باید زیر نظر یک روانشناس متخصص انجام گیرد. پیشنهاد ما به شما این است که حتما از یک متخصص در این زمینه کمک بگیرید.

::سلام.دختر16 ساله ام به استفاده ازفضاهای مجازی معتاد شده وبه درس بی انگیزه است ومتاسفانه عکسهای غیراخلاقی توسط پسرها دریافت میکند وعکس خودش رامیفرستد نگرانم پدرش ازجریان باخبرشود یا عکسش را در لاین و..ببیند.قبلا به مشاوران شما مراجعه کرده ام اما شرایطمان هر روز بدتر میشود به نحوی که میترسم از خانه فراریش دهند چگونه عواقب رفتارهایش را قبل از اینکه خدای ناکرده اتفاق خاصی بیفتد به او بفهمانم؟

سلام

عزیزم اعتیاد در اثر کمبود و فقدان چیزی به وجود می آید. ممکن است دختر شما در خانواده با کمبودی مواجه باشد و این کمبود را در جای دیگری جبران کند. در ابتدا باید خانواده شما مورد بررسی قرار گیرد که اگر این کمبود در خانواده و در رابطه با اعضای خانواده است شناسایی شود تا کمک به شما ممکن شود.

موفق باشید

::سلام.خسته نباشید. من 23 سال دارم و انگار وسواس فکری شدید گرفتم. حدود یک سال و نیم پیش یک سری کار های کوچک انجام می دادم که نمی دانستم لرای وسواس است. مثلا پادری خانه را کج می کردم... . الان خیلی داغونم مثلا 2 ماه بعد کنکور دارم ولی انقدر برای وسواس عذاب می کشم که خیلی وقت ها یک روز کامل گریه می کنم. وقت هایی که می خواهم اسم خدا را بیارم یا واسه شروع هر کاری مثلا درس خواندن بسن الله می گویم. همش فکر های جنسی خرابی می آید تو سرم که از خودم بدم می آید. واسه همین تو طول یک ساعت درس خواندن شاید 30 بار بسم الله می گویم و خیلی عذاب می کشم. نمی توانم هیچ کس را در اطرافم تحمل کنم و دائما فکر های خراب می آید تو سرم. حالم از خودم به هم می خورد. احساس می کنم خیلی گناه کارم. دائما می ترسم خدا ازم راضی نباشد و من را نبخشد. آرامش ندارم. کنکورم برایم سرنوشت ساز است ولی خیلی عذلبم می دهد این فکر های وسط درس. انقدر که بسم الله می گویم و احساس گناه می کنم از این که به خدا توهین می کنم از خودم بدم می آید. همه بهم می گویند خیلی انرژی منفی شدی. حتی وقتی می خواهم زیپ کیفم را ببندم می ترسم نکند گره در کارم بیفتد و به چیز هایی که می خواهم نرسم.خیلی برای این وضعیتم مامان و بابام ناراحتند. هیچ وقت یچه خوبی برای آنها نبودم. از هیچ جای زندگیم راضی نیستم حداقل دوست دارم به رشته و دانشگاهی که می خواهم برسم تا یک مقدار از زحمات آنها را جبران کنم. چه کار کنم خیلی درد بدی است این فکر های خراب و رفتار هایی که گاهی برادرم بهم می گوید دیوانه شدی. انقدر همیشه می خواهم دعا کنم که دوستام بهم می گویند شبیه مامان بزرگ ها شدی. چه کار کنم؟ من فقط دو ماه وقت دارم برای کنکور.

سلام عزیزم

وسواس، اختلالی است که ریشه اصلی آن اضطراب است که می تواند هم به شکل عملی و هم به شکل فکری ظاهر شود. ظاهرا این مشکل در شما وجود داشته و به مرور زمان شدید تر شده است با توجه به شرایطی که شما توضیح داده اید و شریط زمانی که دارید هر چه زودتر از درمان دارویی و روان درمانی بهره ببرید.

::سلام . پسری هستم 28 ساله . همیشه موقع بیدار شدن از خواب بسیار خسته و کسلم . حتی اگر ده ساعت هم بخوابم باز هم تفاوتی نمیکنه . همین موضوع باعث شده که در طول روز هم کسلم . خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید

سلام

دوست عزیز احتمالی که در مورد مشکل شما وجود دارد، در رابطه با خواب مناسب و راحت است.

خواب راحت ربطی به ساعات خوابیدن ندارد الته که تعداد ساعات مناسب و اصولی خواب باید رعایت شود. اگر در طول شب، خواب مناسب و راحتی داشته باشید صبح روز بعد سر حال از خواب بیدار می شوید. عوامل متعددی می تواند در خواب خوب داشتن تاثیر گذار باشد حتی نوع لباس و راحتی آن.

البته ممکن است مشکل شما از عامل دیگری ناشی شود. شما می توانید با مراجعه به یک روان شناس و مصاحبه و انجام تست های لازم به حل آن کمک کنید. 

 

::سلام من یه دختر22ساله هستم چندماهی میشه که دچارمشکلی شدم که حس میکنم میخوام اجسام روپرت کنم حتی وقتی یه بچه ی کوچیک روبغل میکنم فکرمیکنم میخوام اونو بندازم زمین به خاطراین وضع خیلی اعصابم ضعیف شده وخیلی گریه کردم حتی یه بارخواستم خودموبکشم ولی نتونستم. خواهش میکنم بگین چه کارکنم

سلام

عزیزم مسئله ای که برای شما پیش آمده است به دلیل اینکه جز اختلالات معین نیست این چند خط توضیح کافی نیست. شما حتما با مراجعه به یک روان شناس ماهر مسئله خود را به طور کامل با وی مطرح کنید تا اینکه ابتدا علت این مشکل شناسایی شود تا در ادامه بتوانید کمک تخصصی دریافت کنید.

::سلام من 33 ساله و شوهرم 53 ساله ازدواج دوم ایشان است شوهرم میل جنسی دارد ولی توان جنسی ندارد و این مساله باعث اختلال بین ما شده است و تصمیم به طلاق گرفته ام 3 سال است که ازدواج کردیم و یک دختر 7 ماهه دارم در این 3 سال تنها دو یا سه بار نزدیکی داشتیم آن هم فقط نزدیکی نه لذت زیرا ایشان فورا ارضا می شود و تمام . در ضمن شوهرم وسواس شدید دارد. لطفا راهنمایی کنید.

سلام

عزیزم طلاق به عنوان راه حل اول یا حداقل قبل از انجام درمان همسرتان راه حل مناسبی برای رهایی از مشکلتان نیست. مساله همسر شما مساله ای غیر قابل حل نیست. مشکلات و اختلالات جنسی قابل درمان است و البته ممکن است بین اختلال در رابطه جنسیتان با وسواس همسرتان نیز رابطه ای وجود داشته باشد. می توانید با مراجعه به یک روانشناس باتجربه در امور جنسی و توضیح کامل تر مشکلتان کمک حرفه ای دریافت کنید و از روان درمانی و البته دارو درمانی کمک بگیرید..

::سلام 34 سال دارم و مجرد هستم و ساکن یک شهر کوچک. با اینکه خیلی فعال هستم و اهل ورزش و هنر و در تخصصم ماهر ولی بیکارم. چند مورد در تهران موقعیت کاری خوب داشتم که خانواده ام موافقت نکردند آنجا تنها زندگی کنم. چند مورد دوستی با جنس مخالفم به خاطر اینکه شهرمان از هم دور بود به نتیجه نرسید و یک مورد آشنایی برای ازدواج هم چون دیدیم تصمیم جدی برای این کار ندارن رابطه ام را قطع کردم و موقعیت خیلی خوبی که دارم هیچ خواستگاری ندارم و با این که تخصص خوبی هم دارم بیکارم. به تازگی با خانواده ام دچار مشکل می شوم چون عقایدم با آنها خیلی متفاوت است و این خانه نشینی خیلی اذیتم می کند رفتارشان باهام مناسب سنم نیست و تقریبا استقلال خوبی که داشتم را ازم گرفتند. تحمل شرایط خانه برام سخت شده. لطفا راهنماییم کنید.

سلام

عزیزم در بین مطالبی که نوشتید به این نکته اشاره کردید که در زمینه هنری متخصص و ماهر هستید. این ویژگی بسیار مثبتی است. شما می توانید در زمینه هنری کار آفرین باشید و خلاقیت به خرج دهید و از توانمندی های خود استفاده کنید. هنگامی که از توانمندی های خود به نحو احسن استفاده کنید میزان اعتماد به نفستان بالا می رود و همینطور خانواده به شما اعتماد بیشتری خواهند داشت. یادمان باشد این ما هستسم که باید تغییر را ایجاد کنیم. پاینده باشید.

::با سلام من و خانواده ام به تازگی پدر بزرگم را از دادیم یعنی پدر پدرم را، پدر خودم از زمانی که پدربزرگم فوت کرده دائم احساس خستگی و بی حوصلگی داره، سر کار نمیره ، دائما سردرد داره و اکثرا احساس مریضی می کنه من فکر می کنم دچار افسردگی شده چون پدر من از پدر بزرگم نگه داری می کرد اکثر اوقات پدرم میره بهشت زهرا بعد هم داغون تر از قبل، ما هم نگرانش هستیم و نمی دانیم چه کنیم غذا کم می خوره، خواب شب نداره، روزها تا دیر وقت می خوابه، دکتر برو هم نیست. تو رو خدا یه راهی جلوی پای ما بگذلرید. ما چه جوری به خوب شدنش کمک کنیم؟

چگونگی سوگواری به عوامل متعددی از جمله تیپ شخصیتی، تجارب زندگی، میزان وابستگی و سطح اعتقادات مذهبی بستگی دارد. واقعیت این است که هیچ زمان و روشی برای سوگواری وجود ندارد و گاهی افراد بعد از چند روز به زندگی طبیعی خود بر می گردند و گاهی بعضی افراد بعد از چند هفته یا حتی چند ماه. افسردگی یکی از مراحل سوگ است اما این افسردگی با افسردگی بیمار گونه متفاوت است. در افسردگی سوگ فرد دچار احساس گناه و اندوه می شود. یکی از بهترین را ه ها برای سوگواری، پذیرش فقدان عزیز از دست رفته و بروز احساسات و گریه کردن از راه های کاهش علائم است. شما و خانواده می توانید پدر را حمایت کنید. و اگر هنوز این علائم ادامه دارد حتما از یک مشاور کمک بگیرید.

::سلام من خواهری 11 ساله دارم که زود به دنیا آمد و مشکل ذهنی دارد و سی پی خفیف می باشد، یادگیری او ضعیف است و گفتار درمانی هم میرود، آیا نوروفیدبک می تواند به او کمک کند. لطفا کمک کنید ما خیلی دکتر رفتیم ولی نتیجه زیادی نگرفیم

سلام دوست عزیز به منظور بهبود در یادگیری ایشان نسبت به شرایطی که ذکر فرمودید روشهای بازتوانی شناختی بسیار به بهبود یادگیری ایشان کمک میکند و روش درمانی نوروفیدبک نیز میتواند به بهبود توجه و مشکلات احتمالی دیگر کمک کند

با آرزوی آرامش

::سلام .من دانشجوی پزشکی هستم.زندگی ام فوق العاده خسته کننده و بی هدف شده از همه چی بی زارم بسیار کم حوصله و زود رنج شدم و احساس میکنم برای هیچ کس مهم نیشتم . حدود 9 سال هست که افسرده هستم اما دارو مصرف نکردم حدود 3سال پیش 1روانشناس میرفتم که الان تقریبا 1 ساله نمیرم حتی حوصله حرف زدن ندارم اصلا دوست ندارم از خونه بیام بیرون.زندگی خیلی پوچ و بی هدفه باور کنید.من خیلی تلاش کردم به واقعیت دیگه ای از زندگی برسم اما جز این جیزی نبود.حوصله تلاش مجدد که آخرش به بیهودگی بیانجامد ندارم انصافا خدایی این نورو فیدبک اثر داره؟دیگه حوصله امیدواری الکی و صبر بی مورد ندارم

سلام

همانطور که خودتان اشاره کردید شما علائم افسردگی دارید ، به این ترتیب شما می توانید هم از دارو درمانی استفاده کنید هم از روشهای درمانی غیر تهاجمی بیوفیدبک و نوروفیدبک و به بهبود این علائم بسیار کمک کننده است .

با آرزوی آرامش برای شما

::سلام 34سال دارم چند سالی دچار افسردگی هستم حدود 6ماه فلوکستین 20مصرف میکنم چند سالیه حافظم رو به کاهش به نظر شما نورفدیک جواب میده یا مصرف دارو رو ادامه بدم

سلام

بله روش نوروفیدبک و روش مداخلاتی تقویت حافظه به طور مؤثر میتونه انواع حافظه را بهبود ببخشد. و برای درمان افسردگی نیز میتوانید از روشهای مکمل استفاده کنید و بعد از بهبودی کامل مصرف را قطع کنید.

با آرزوی آرامش برای شما

::: سلام،من 30سالمه و8ماه پیش تویه شرکت مشغول به کار شدم و بعد از 6ماه از اون شرکت رفتم و3ماهه که بااون آقایی که باهاش همکاربودم آشناشدم ودر طول این مدت خیلی به هم علاقمند شدیم اما متافسانه هر بار که باهم صحبت کردیم با دعوا همرا بوده وهیچ وقت نشد که با هم آروم صحبت کنیم وطوری شده که هرگفتیم تموم کنیم ولی باز ادامه دادیم وبدتر اینکه هردوتامون آدمهای تندی هستیم...تازگی ها طوری شده که خسته شدیم و جدی پیشنهاد کرده به این آشنایی خاتمه بدیم ومیگه هرچه تلاش کردیم نشدوسردی را در او میبینم وفکر میکنم به آخر این آشنایی رسیدم چیکارکنم راهنماییم کنید خیلی دوستش دارم واولین تجربمه

دوست عزیز در مدتی که شخصی را برای آشنایی انتخاب میکنیم شناختی از ایشان نداریم و این مدت زمانی است که دو نفر به یکدیگر می دهند تا همدیگر را بهتر بشناسند ، به ظاهر شما مشکلاتی در رابطه دارید و نیاز به بررسی آن هست و این طور که متوجه شدم هر دو شما به رابطه علاقه دارید و سعی کردید اما نقاط مشترک برای هم صحبتی و درک متقابل میان شما وجود ندارد ، پیشنهاد من برای اینکه متوجه بشید ادامه به صلاح است یا خیر بهتر است به روانشناس مراجعه فرمایید که وجه اشتراک میان افکار شما را نشان دهد ، در این صورت تصمیم گیری صحیح اتفاق می افتد.

با آرزوی آرامش

 

:: : سلام ،بخاطرپاسخ سوالم ممنونم، راستش بله واقعیت اینه که من باگذشت این 5سال اززندگی با همه مشکلاتمون الان که باردارم وبایدبتونم به لحاظ روحی خودم روشادوسالم نگه دارم ، احساس ناتوانی میکنم ، میدونم که با افکار مخدوشی وذهن بهم ریخته ای که دارم ،دارم فرصت های دیگه خودم روهم ازدست میدم ودرواقع مدیریت زندگیم از دستم دررفته ،وهمین ها خودش باعث شده ناامیدترباشم، هرچقدرکه باهمسرم درموردروحیات وشرایطم صحبت میکنم وازش میخوام که باتوجه به مسائلی که میتونه روی روح وروان من تاثیرمثبت بگذاره مثل داشتن ظاهرمرتب واهمیت به ظاهرش یا جویاشدن احوال من درطول روز ویاتوجه به مسائلی که درروابط اجتماعی موثرهستندویاسعی کردن برای داشتن ارتباط بیشتربادیگران ... ،اما ازش حرکت قابل توجهی نمیبینم و گاهی احساس میکنم اصلاهیچکدوم ازحرفهای من رو حتی نشنیده ..... وضعیت کارفعلیش شکلی هست که صبح میره وشب دیروقت میاد ، گاهی احساس میکنم درمقایسه با همسران همکارانم یاحتی بقیه مردهای فامیل ، کلا شخصیت متفاوت و غیر قابل قبولی داره که البته انتقادپذیرهم نیست ویا حداقل همه کمی وکاستی های خودش رو بخاطر شرایطش میدونه که ازمن میخوادبپذیرم و گله وشکایت نکنم که اگر غیراز این باشه من متهم هستم به درک نکردن ... اصلا اعتقادی به مشاوره و.. نداره وحاضرنیست قبول کنه جاهایی هست که میتونه باکوچکترین حرکت یا کاری شادی روبه زندگیمون بیاره و باعث بهبود زندگی باشه ،خواهش میکنم کمک کنید که بدونم با چنین شرایطی چطور به خودم آرمش بدم که بتونم زندگیم رو حفظ کنم

سلام 

اقدام اولی که باید انجام دهید استفاده از تکنیکهایی است که بتوانید شرایط و روحیات همسرتون را کامل شناسایی کرده و از مقایسه کردن ایشان بپرهیزید و ایشان را به صورت یک شخصی منحصر به فرد دریابید ، این موضوع هم به آرامشتون کمک می کنه و هم به پذیرش بیشتر موضوع .

توجه کنید افزایش پذیرش به این منظور نیست که شما تمام مشکلات را بپذیرید و هیچ شکایتی نداشته باشید ، بیشتر به این خاطر است که آرامش در ذهن و رابطه شما برقرار شود و مرحله بعد اصلاح آرام آرام نکاتی است که با شما هماهنگ نیست و‌ باعث نادیده گرفتن نکات مثبت همسرتان نیز می شود و همچنین شمارا مکدر می کند .

:: : با سلام من یک مدتی می باشد که دچار عادت به استرس شده ام وقتی میخوام کاری انجام بدم احساس میکنم که باید استرس داشته باشم و دلیلشو هم نمیدونم لطفا یه راه حل بهم بگید با تشکر

سلام

دوست عزیز لازم به تاکید است که استرس حاصل فشارروانی است که در حال حاضر به شما وارد است و چیزی به نام عادت استرس وجود ندارد.

به همین دلیل بهترین و تنها کار این است که شما دلیل این استرس را بیابید و به رفع آن اقدام کنید .

این شرایط اصلا نگران کننده نیست و تقریبا برای هر کسی امکان آن وجود دارد .

موفق و شاد باشید

::با عرض سلام وخسته نباشید ،، دختری هستم ۲۵ساله حدود ۲ماه است وسواس من خیلی بیشتر شده ازلحظ روحی حالم اصلا خوب نیست دوست دارم حالم بهتربشه اما متاسفانه با شرایطی که من دارم از طرف خانواده که تا به یاد دارم من ا همیشه مسخره میکردندند یا با دیگران مقایسه به خصوص پدرم که از سن۱۸سالگی تا به الان بدترین حرفها را به من زدند وهنوز که هنوزه درحال تکرار شدن است مادرم، پدرم که من را کتک هم میزنند مگن تو چرا وسواس شدی وقتی مگم از دست شماها به این روز افتادم ومشکلاتی که درطی دوران تحصیل وغیره داشتم همگی دست بهدست هم دادند من را بدترکردند مسخره میکنند من نتونستم هیچ وقت با مادر وپدرم صحبت کنم چون همدلهای خوبی نیستند وبهدا مدام سرکوفت میزنند درصوتیکه هر دو تحصل کرده هم هستند من بیشتر از دیگه حوصله ندارم بنوسم خستم چاره چیست؟باتشکر

سلام

دوست عزیزم وسواس از جمله مشکلاتی است که قابل رفع شدن می باشد و نیاز به این همه نگرانی نمی باشد .

شما می توانید روشهای، استفاده از دارو و روان درمانی و بیوفیدبک را انتخاب کرده و اقدام به رفع مشکل کنید

تشکر

:: باسلام ،خودم 32سال وهمسرم 35سال داریم ،حدودا5سال هست ازدواج کردم ومتاسفانه الان به جای بدی از زندگی رسیدم ،بخاطر مشکلات اقتصادی زیادی که داشتیم سعی کردم که شرایط همسرم رودرک کنم وهمیشه با امیدبه آینده سعی کردم که هرکاری میتونم برای زندگیمون انجام بدم ،تقریبا تمام حقوق ناچیز خودم روکامل خرج میکنم امامتاسفانه شرایط شغلی وحتی طرزفکر همسرم همیشه منو ناامید کرده،طی این سالها هرفکری که بنظرم میرسیده باهمسرم راجع به تغییرشغل و... صحبت کردم وحتی هنوزم هرجایی چیزی به ذهنم میرسه درهرموردی ازمسائل زندگی باهاش صحبت میکنم امامتاسفانه همسرم دیدگاهش درموردخیلی ازمسائل بامن فرق میکنه ،الان که 4ماهه باردارم احساس ناامیدی شدیدی دارم وبا رونداین مدت اززندگی بخاطربارداریم احساس عذاب وجدان میکنم ،ناخواسته باکسانی که اطرافم هستندوهم به لحاظ سنی وشغلی و... خیلی بامن فرق نمیکنند شادی وطراوت مقایسه میکنم ومیدونم کاراشتباهیه ،ولی راستش باوجوداینکه تا قبل ازازدواج درخانواده ساده ای بودم اما شادتربودم و به زندگی امیدواروباانگیزه ولی چون ازهمه جوانب زندگیم احساس ضعف میکنم دارم افسرده میشم ،فکر اینکه دارم سنم میگذره ولی زندگی وشرایط به من آرامش نمیده واینکه همسرم اصلا منو وزندگی رودرک نمیکنه داره عذابم میده ، لطفا کمکم کنید....

سلام

دوست عزیز شرایط شما قابل درک است و کاملا مشخص است که شما برای نگهداری زندگی  و علاقه به همسر تمامی تلاش خود را انجام دادید و این یعنی یک  همسر همرا ه  به استناد همین شما می توانید یک مادر کامل باشید و از حضور فرزند  در کنار خود می توانید شاد و امیدوار باشید  لازم است یادآوری کنم شما  به دلیلی که ظاهرا تنها این مسیر را رفتید صرفا دچار خستگی شدید ، در حال حاضر راهی که می توانید انجام بدید  این است که  دیگر به جای  اینکه مشاوره اقتصادی همسرتان باشید  فقط همسر باشید و این فرصت را بدهید ایشان خود  زندگی مالی را مدیریت کنند  به این ترتیب آمادگی پدر شدن را نیز به ایشان  دادید .

نکته مهم دیکر این که احساس رضایت خود را بیابید و به همسرتان منتقل کنید و ایشان را آماده مسئولیت پذیری نماید ، در ضمن حضور یک مشاور خانواده می تواند بار اضافه به دوش شما را سبک کند.

به امید آرامش

::باسلام و خسته نباشید .جوانی 22 ساله هستم در سال 80 تصادف کرده ام 6 ماه بیهوش بوده ام از اون موقع تا به حال دست راستم میلرزد به هر دکتری رفتم نتیجه نگرفتم الان چه دارویی مصرف کنم تا بهتر بشم.

ایجاد ترمو یا لرزش به دنبال ضربات مغزی بسیار شایع میباشد جهت بررسی تخصصی این مشکل حتما با متخصصان مغز و اعصاب (نورولوژیست ) مشاوره نمایید.

::سلام.خسته نباشید.من خیلی زیاد از در میون گذاشتن مشکلاتم با مامانم میترسم.نیاز دارم با یکی صحبت کنم ولی کسی نیست. باید چیکار کنم؟ ممنون

سلام

حتما شما خودتان می دانید درمیان گذاشتن مسائل نیاز به یک همراهی و همدلی دارد که در هر شرایطی بهترین فرد می تواند مادر باشد اگر این امر برای شما صادق نیست علت آن را باید بیابید و علت ترس خود را متوجه شوید ،می تواند این باشد که مواردی که شما نیاز به صحبت به آن دارید با اعتقادات و باورهای مادر همسو نیست به همین دلیل با عدم درک ایشان مواجه می شوید و از دلگیری خود و یا ایشان نگرانید . در این صورت شما 2 کار انجام دهید : کمک گرفتن از مشاور برای مشورت در کلیه موارد و ارتباط بیشتر و صمیمی تر با مادر در موارد همسو و یکی شدن نیازهای هم صحبتی به این دلیل که تحت هر شرایطی بهترین فرد برای همدلی در هر سنی ایشان است.

تشکر

:: سلام،من دچار عدم تمرکز شدم و این موضوع خیلی اذیتم همیشه کمی این مشکل رو داشتم، تو دوران دانشگاه خیلی برام سخت بود که روی پروژه هام تمرکز کنم و معمولن کارایی که عملی بودن و احتیاج به تمرکز برای تولید یک طرح جدید بود رو نصفه انجام میدادم. ولی جدیدن، که دو سال هست درسم تموم شده،حتی تمرکز واسه دیدن یه فیلمی که دوست دارم هم ندارم. مطالب بیشتر از یه پاراگراف رو نمی خونم، انگار وقتی دارم یه مطلب رو می خونم، خط های بالایی رو فراموش می کتم و راجع به اون متن نمی تونم واسه کسی یه توضیح منسجم بدم. این وضعیت نگرانم کرده، 28 ساله هستم و کلی ایده ها برای زندگیم داشتم ولی چندین ساله که به خاطر این مشکل در جا میزنم و احساس شکست می کنم. چه کار باید بکنم؟ ممکنه این بخاطره بیماری باشه؟!

سلام

دوست عزیز موضوعی که شما با آن مواجه شدید نیاز به بررسی دارد که علت آن مشخص باشد در هر صورت جایی برای نگرانی نیست و این مسئله ای است که اکثر افرادی که دچار عدم تمرکز و کم توجهی هستند دچار آن هستند. فکر میکنم غیر از دوره تحصیل در دانشگاه این مشکل کناره شما در دوره های قبل هم بوده و من احتمال نقص توجه می دهم . شما باید کارکردهای شناختی خود را تقویت کنید

لطفا برای تشخیص و جلوگیری از این موضوع به متخصص مراجعه فرمایید

تشکر

::سلام.دختری12ساله دارم باوجوداینکه خیلی دوستش دارم ولی نمیتوانم رابطه صمیمی بااوداشته باشم ومتاسفانه هرروزاین فاصله بیشترمیشه واقعا نمیدانم چطوربایدرفتارکنم؟لطفاراهنمایی کنید.باتشکر

سلام

تعداد زیادی از فرزندان که وارد سن بلوغ و بحران های آن می شوند ارتباط صحیح و مؤثر برقرار کردن بسیار برای والدین مشکل آفرین می شود و معمولا این مشکل بین دختران و مادران دوچندان می باشد ، به خاطر داشته باشید برای عبور از این دوره نیاز به آرامش و کنترل هیجانهای خود دارید زیرا تنها نکته ای که این فاصله را زیادتر می کند عصبانیت و محدود کردن تعامل با فرزندمان می شود . اطمینان داشته باشید همانطور که خود شما فرمودید دیگران هم می دانند که عشق شما به فرزندتان کم نیست فقط کمی نگران هستید

تشکر

::سلام من پسری ۴ساله دارم به احتمال زیاد اوتیسم دارد آیا درمان یا نوروفیدبک بر او تاثیر دارد یا شما چه پیشنهاد میکنید

سلام

بله این روش بسیاری از عملکردهای ذهنی این کودکان را بهبود می بخشد  ، شما از این که ایشان  این مشکل را دارند اطمینان دارید یا خیر و اگر وجود دارد در چه طیفی قرار دارد پاسخ به این نکات  مرا در راهنمایی بیشتر کمک می کند

تشکر 

 

::سلام مرسی از وقتی که میگذارید ولی لطفا راهنمایی کنید چطوری میتوانم بر اضطرابم غلبه کنم

نخستین کاری که باید انجام بدید این است که دلیل این حالت را پیدا کنید شما فرمودید در مقابله با افراد جدید دچار اضطراب می شوید و این شرایط را از کودکی دارید با این تفاسیر شما در هر مرحله از زندگی دچار مشکل شدید و اعتماد به خود کم شده که شاید هم همین نبودن اعتماد به خودتون این حال را شدید تر کرده و ترس از این شرایط ظاهری خود باعث تشدید اضطراب و ممانعت از ایجاد ارتباط شده که باعث کناره گیری می شود ،

علائم جسمانی اضطراب را شما می توانید با استفاده از روش بیوفیدبک کنترل کنید و با این خود کنترلی می تونید از سرخ شدن و... جلوگیری کنید و راحت تر ارتباط برقرار کنید و وارد ترسهاتون شوید

اگر توضیحاتم جامع نیست متآسفانه اطلاعات شخصی شما را در دست ندارم

::با سلام و تشکر، سئوالی در رابطه با ایجاد کهیرهای پوستی در زمان اضطراب داشتم که سن من را پرسیده بودید من 34 سال دارم و میتوانم بگویم از بچگی این مشکل را دارم در دوران نوجوانی و جوانی بسیار خجالتی بودم وموقع صحبت کردن سرخ میشدم و کهیر های پوستی داشتم و سعی میکردم کمتر در مهمانی ها شرکت کنم و کمتر صحبت کنم با کسی ولی الان میتوانم براحتی حرفم را یزنم ولی همچنان این مشکل کهیر پوستی را دارم و به خاطر این مشکل حتی به خیلی از خواستگارهایم پاسخ منفی میدهم چون مطمئن هستم برای هیچ کس خوشایند نیست و احساس میکنم این مشکل داره من را دچار افسردگی میکند

دوست خوب من هر واکنشی که بدن شما به اضطراب و همینطور فشار روانی نشان می دهد می تواند با بر طرف کردن اضطراب شما از بین برود مگر دلیل فیزیولوژی داشته باشد ،در عین حال تا زمانی که شما فرد مضطربی هستید این نشانه ها ایجاد می شود

::با سلام من دچار مشکلی هستم که باعث شده به طور کلی اعتماد به نفسم را از دست بدهم من در برخورد با افراد جدید و یا با ورود به محیط جدید دچار اضطراب میشوم که این مسئله باعث بروز کهیر های شدید پوستی در گردن و دستانم میشود که در مراجعه به پزشک به من داروهای ضد اضطراب دادند که به جز بی حالی در من فایده دیگری نداشت و چون این مشکل من نادر است برای دیگران چای تعجب دارد به همین خاطر سعی میکنم کمتر با مردم ارتباط داشته باشم که به همین خاطر فکر میکنند من منزوی و گوشه گیر هستم در حالی که دوست ندارم این حالت را در من ببینند لطفا اگر مداوایی دارید با ایمیلم در ارتباط باشید

سلام

برای پاسخ گویی بهتر نیاز است از سن شما و مدت زمانی که این موضوع برای شما پیش آمده اطلاعاتی در اختیار داشته باشم ، در کل بهتر است برای مشکلات اضطرابی نیاز است همزمان با مصرف دارو علت وجود آن بررسی و برطرف شود زیرا مصرف دارو به حل مشکلی که در شما بوجود آمده کمک نمی کند و فقط اضطراب شما را کاهش می دهد و رفع علت آن می تواند در قطع دارو کمک کننده باشد

تشکر

::سلام من از سال گذشته مشکلات گوارشی داشتم مثل دل درد وتهو وبی اشتهایی شدید اول به متخصص گوارش مراجعه کردم وقتی مدت تشخیص طول کشید حدود دو ماه استرس شدیدوبی حوصلگی ودلهره به مشکلاتم اضافه شد به روانپزشک مراجعه کردم با مصرف سیتالوپرام ودنورین طی ده روز حالم کاملا خوب شد ولی بعد از نه ماه که دکتر داروها روکم کرد تقریبا فقط یه نصف سیتالوپرام میخوردم دوباره استرسم برگشت ولی نه مثل قبل فقط روزی چند بار بهم استرس دست میداد,دکتر کمی داروهام رو زیادکرد خوب شدم,اما دو ماه بعد استرسم ودل دردام که مربوط به روده تحریک پذیره برگشته نمیدونم مشکل چیه ا

سلام

شما می توانید برای درمان بیماری روده تحریک پذیر از روش درمانی بیوفیدبک استفاده کنید که روش مناسب و غیر تهاجمی می باشد و همچنین می توانید برای کاهش داروهای خود و درمان استرس از بیوفیدبک کمک بگیرید .

تشکر

 

::من به دلیل وجود مشگلی توی زندگیم حدود یکساله که برام تشخیص افسردگی دادن اما با مراجعه به پزشکای مختلف و تجویز انواع و اقسام داروها هیچکدوم بهم نمیسازه حالموخیلی بدتر میکنن ، ازدپاکیین ، فلوکستین سیتالوپرام ایمی پرامین و....تازه من قصد باردارشدن هم دارم سوالم اینه که من که هیچکدوم از این قرصا حالم رو بدتر میکنه بایدچه کنم ؟ و آیا راه غیر دارویی برای درمان افسردگی هست

با سلام

توصیه می شود نخست افسردگی به کمک درمان مناسب و یا مشاوره و روان درمانی حل شود سپس باردار گردید چون تغییرات هورمونی دوران بارداری موجب تشدید افسردگی درمان نشده می گردد.

::سلام من زنی 39 ساله هستم مدت 9 سال است به بیماری وسواس فکری دچار هستم و 8 سال است که دارو مصرف میکنم. داروهای من ،الانزاپین،فلووکسامین و تری هگزیفینیدیل هستند،از هر کدام روزانه 1 عدد میخورم.مشکل من 70% حل شده است،میخواهم بدانم میتوانم قرصهایم را به مرور کم کنم و بعد از مدتی آنها را قطع کنم؟به عنوان مثال،ابتدا 1 عدد را به سه چهارم کاهش دهم و بعد از مدتی به نصف و باز بعد از مدتی به یک چهارم کاهش دهم و در نهایت آنها را قطع کنم. با تشکر از شما

با سلام

بیماری وسواس فکری نیاز به درمان درازمدت دارد و در صورت عدم تکمیل درمان به سرعت عود می کند . توصیه می شود جهت جلوگیری از عود هرگونه تغییر در داروها با نظر پزشک معالج باشد و سرخود صورت نگیرد

:: با عرض سلام و خسته نباشید پسر سه ساله دارم فوق العاده پر جنب و جوش و فعال و به شدت لجباز ، خواهشمند است در خصوص نحوه برخورد و کنترل او ، مرا راهنمایی کنید. با تشکر فراوان

سلام

در خصوص فعالیت ایشان در شرایط سلامت کامل و داشتن شیطنت های کودکانه شما صرفا فرزندتان را به فعالیتهای هدفمند کنار بازی های ایشان هدایت کنید لازم به ذکر است فعالیت برای کودکان یعنی سلامت و نشاط . در رابطه با لجبازی ایشان اطلاعات و ارزیابی دقیق تری لازم است که از ادامه و تثبیت آن جلوگیری شود و ایجاد رفتار مقابله ای جلوگیری شود ، در حقیقت این رفتار واکنش به شرایط محیط ایشان می باشد که با مشخص شدن آن نسبت به موضوع یا عامل محرک رفتار باید حذف شود و یا برداشت فرزندتان از محیط را باید اصلاح کرد .

تشکر و با آرزوی موفقیت

::باسلام.من خانمی31ساله هستم که در دوران عقدبه سر میبرم.از روزی که با همسرم اشنا شدم تا الان که3سال دوستی بوده و1سالم الان عقد.مادرم از این وصلت رضایت نداشت.ولی من باوجودهمه مخالفتاش ازدواج کردم واابته هیچ مشکلیم با همسرم وخانوادش ندارم.ولی چون من برای اینکه بتونم خودم وحرفم وشوهرم وتوی منزلمون اثبات کنم.خیلی تلاش کردم.ومدام در جروبحث با کل خانواده بودم.چون همه مخالف بودن.به خاطر دلایل فرهنکی دوتاخانواده.که البته مشکلی نیست اصلا.وبه خاطر این جروبحث ها مدام درحال گریه وناراحتی بودم.برام عادت شده حتی با همسرم هم با پرخاشگری وبی ادبی صحبت میکنم.وبعد پشبمان میشون وعذرخواهی میکنم.تمامی کنترل زندکیم از دستم رفته با اینکه خودم مدیریت یک مهدرا در دست دارن.ولی تبدیل شدم به یک ادمی که باهمه میجنگم وتازگی خودمم هم میزنم.وبدوبیراه میگویم.وحتی دیگران هم میزنم هم همسرم رو زدم هم مادرم.اصلا کنترل ندارم.اصلا پرخاشگری.عصبانیت.فحش.ناسزا.واقعا کم اوردم خجالت میکشم.تروخدا کمکم کنید من یاید چکار کنم .

سلام عزیزم

شما دچار خستگی روانی شدید و این شرایط از اعتبار موضوعی که به خاطر آن جنگیدید کم کرده و در حال حاضر هم خود وهم همسرتان را سرزنش می کنید . ادامه این شرایط امکان آسیب به زندگی مشترک شما را هم به همراه د ارد . تصور من این است که راه های دیگری هم نیز وجود دارد غیر از ادامه به این شرایط تنش زا.

تشکر

::با سلام وخسته نباشید من مبتلا به وسواس فکری اضطراب وافسرده گی هستم الان 5ماهه نامزد کردم از عروسی تشکیل زندگی ترس دارم فکر کنم نمیتونم از عهداش بربیام اضطراب دارم 6شهریور عروسیمه پارسال پیشه دکتر روانپزشک اومدم تهران سرترالین 50رو تجویز کردن گفتن اگه ازدواج کنی بهتر میشی نامزدم کردم بهتر نشدم هر تقی به توقی میخوره افسرده میشم اضطراب میگیرم همش نگرانم تورو خدا کمکم کنید تو شهرستانم رفتم متخصص اعصاب وروان همون سرترالین 50 با بوسپیرون تجویز کردن بااین شرایط میتونم ازدواج کنم

سلام

از شما می خواهم در درجه اول آرامش خودتون را حفظ کنید و اینقدر نگران نباشید . در هیچ مرجع تخصصی ذکر نشده که ازدواج یک روش درمان است چه بسا که این جابجایی امکان تشدید اضطراب را برای شما داشته باشد شما می توانید در هر جایی که تشریف دارید به درمان گر مراجعه کنید و همچنین از روش درمانی بیوفیدبک برای کاهش اضطراب و در نهایت کمک به قطع دارو استفاده کنید .

تشکر

:: با سلام من دخترى ٢٨ ساله هستم كه در سن ١٩ سالگى براى ادامه تحصيل به خارج از ايران رفتم و پس از ٥ سال بدلايلى بدون اتمام تحصيلاتم به ايران برگشتم. زمان اقامت در آنجا با نامزدم كه در ابتدا با هم دوست بوديم زندگى ميكردم و پس از بازگشت به ايران دو سال عقد كرده بوديم و الان ٣.٥ ازدواج كرديم.من فرزند اول و همسرم فرزند آخر است و روحيه اى بسيار حساس دارد در ابتداى ورود به ايران من براى شركت مجدد در كنكور مدت ٤ -٥ ماهى كاملا از همسرم دور شدم و از لحاظ جنسى كه قبلا رابطه خوبى داشتيم به مشكل شديد خورديم بحدى كه حتى همسرم از خانواده اش خواسته بود تا اجازه دهند از من جدا شود و نهايتا با مراجعه به مشاور مشكلات تا حدودى حل شد.در حال حاضر با وجود اينكه همديگر رو بسيار دوست داريم همسرم بيان ميكنه كه احساس ميكنه در اين ٥ سال من هر روز از او دورتر شدم و اينكه همسرم هيچ جايگاهى در زندگى من نداره و صرفا بهش عادت كردم و كلا احساس ميكنه مورد بى توجهى قرار گرفته و از درس خواندن من گرفته تا خانواده و جامعه و البته برخى اشتباهات و كوتاهيهاى من همگى باعث دور شدن و جدا شدن ما شده...از طرفى در اين ٢ سال افراد مختلفى و در ٦ ماه اخير ايشون با خانمى كه دورا دور ما رو ميشناسه ارتباط تلفنى و چتى داره و وقتى من فهميدم گفت چون با اون خانم درد و دل ميكنه و حرفاى اون خانم بهش آرامش ميده ،آرامشى رو كه من نتونستم تو اين سالها بهش بدم..حالا من در شرايطى بسيار سخت خصوصا از لحاظ عاطفى واقعا نميدونم بايد چيكار كنم؟

سلام

با توجه به مواردی که اشاره فرمودید واضح است که دلیل این سردی در رابطه را شرایط و رفتار خود می دانید با این وجود مشغله و تحصیل هیچ یک باعث این اتفاق نمی تواند بشود و باید دلیل اصلی این فاصله و تفکر همسرتان نسبت به شما را بیابید و حل کنید ، در رابطه با عکس العمل همسرتان نسبت به این شرایط و بحران عاطفی که در حال حاضر دچار هستید لازم است با همسرتان به مشاور مراجعه کنید .

تشکر

::با عرض سلام من مدت 26سال است دیابت دارم همزمان با دیابت دچار بی خوابی وبد خوابی شده واز داروهای مختلفی استفاده کردم درسال 83 عمل قلب باز ودر سال 92 استنت گذاری برای یک رگ انجام داده ام قنرم با انسولین وقرص کنترل است در آزمایشگاه خواب تشخیص آپنه خواب دادند در حال حاضر از دستگاه CPAP و2میلی گرم لورازپام و10میلی گرو زولپیدم استفاده می کنم تا شب 5ساعت بخوابم در طول روز کسل وبی حوصله هستم واگر در طول روز بعد از نهار که کسل میشوم بخوابم پس از لحظاتی صحنه های وحشتناک می بینم وحالم بد می شود البته برای قلب وفشار وقند داروهای مختلفی استفاده می کنم دکتر سرترالین50تجویز کرده چند روز مصرف کردم بعلت خوردن قرص زیاد واینکه شاید این حالتها ازاین قرص باشد استفاده نکردم همیشه سرم سنگین دارای صدای گوش وبی حوصله هستم در گذشته کاریم استرس زیادی داشتم سنم 59سال است از شما مشاوران عزیز در این ماه عزیز تقاضای کمک دارم .خداوند پشت وپناهتان باشد

سلام

با توجه به مسائل جسمانی که مطرح فرمودید بهتر است قبل  از رسیدن به سایر مشکلات به درمان خواب بپردازیم زیرا نیاز شما در درجه اول خواب می باشد بلکه شاید سایر مسائل نیز با جبران بی خوابی ودرمان  بد خوابی شما حل شود .

::با سلام من زنی 50 ساله با مشکل وسواس عملی هستم و در یک مقطعی هم دچار وسواس فکری بوده ام. در حال حاضر پسری 25 ساله دارم که او نیز دچار همین مشکل است و وسواس فکری شدیدی نیز دارد مدتی هم هر دو از درمان بیوفیدبک استفاده کردیم که مقطعی خوب بود ولی الان بعد گذشت چند سال هنوز مشکل با ماست ایا نوروفیدبک در درمان وسواس موثر است لطفا راهنمایی کنید.

سلام

بله این روش درمانی می تواند مشکل شما و فرزندتان را حل کند در عین حال شما باید توجه داشته باشید که هر روشی را اگر بدون توجه به شرایط به وجود آوردن مسئله و رفع نکردن آن انجام دهید امکان بازگشت همچنان موجود می باشد .

پیشنهاد من به شما مراجعه به روانپزشک و بعد از آن انجام نوروفیدبک برای بهبود کامل .

با آرزوی آرامش برای شما 

::ببخشيد من 32 ساله هستم و حدودا" از 13سالگي عادت به كندن مژه هامو دارم . مي خواستم بپرسم چطور مي تونم اين عادت رو ترك كنم ؟ با تشكر

سلام

شما با مراجعه به متخصص و تشخیص علت این عمل که معمولا این رفتار در افراد با اضطراب شدید دیده می شود ریشه اصلی را درمان کنید پیشنهاد من مراجعه به روانپزشک و روان درمانگر است

با آرزوی آرامش برای شما

::سلام دختر23ساله ای هستم.4یال است دچارحالت تهوع هستم به هرمتخصصی مراجعه کردم سالم بوده ام واظهارداشته اندکه ازاسترس میباشد 1تحت درمان دوانپرشک بوده و داروهای ایمی پرامین.سرترالین.سیتالوپرام و...مصرف کردم پس از قطع داروها وگذشت3چندماه شرایطم بحرانی شده دایما هراس و دلهره دارم گریه میکنم خواستگار هم دارم ولی وسواس نشان میدهم.فکرمیکنم دیگرخوب نمیشوم اندوسکوپی اخیر ورم اثنی عشرراهم نشان داد.توروخدابگین خوب میشمیا تا آخرعمر سر هرچیز کوچک استرس گرفته و استفراغ میکنم به هرپزشکی رفتم دیگه نمیدونم چیکارکنم حتی نسبت به ازدواج هم دایما استرس داشته و حالت تهوع دارم.خوب میشم؟

سلام

همانطور که خودتان اشاره کردید مشکل شما جسمی نیست و نیاز به مراجعه به روانپزشک و همچنین روان درمانگر دارید ، با این تفاسیر می توان  گفت که مشکل شما حل خواهد شد و جای نگرانی نیست

تشکر

::با سلام.من 29سالمه و الان به مدت 1 ساله افسردگی دارم و به تجویز پزشک زولفت 100میخورم.افسردگی من به این صورته که انگار خودم رو هم نمیشناسم و اصلا از زندگی و بودنم احساس رضایت ندارم.همش با خودم میگم من کیم برای چی دنیا اومدم اصلا دنیا یعنی چه.البته تو زندگی خانوادگی ام هیچ مشکلی ندارم.لطفا بهم بگین این احساس گیچ و مبهم که دارم یعنی چه.چون خیلی اذیتم میکنه. دکتر جلالیان

با سلام

شما دو کار باید انجام دهید . اول اینکه جهت تنظیم درمان داروئی به روان پزشک مراجعه کنید و دوم اینکه جهت مشاوره رفتاری-شناختی ، جلسات مشاوره را با روان شناس آغاز کنید.

::سلام.من بالغ بر ده ساله به وسواس شديد مبتلا شدم به نحوي كه از نگاه كردن به آيينه وحشت دارم و دچار اظطراب شديد و درد عصبي ميشم با اينكه از لحاظ ظاهري قيافه خوبي دارم و اين مساله مرتبا توسط اطرافيان نيز اعلام ميگرد.روزانه صد ها بار دستهايم را شسته و مدام فكر ميكنم موهايم نامرتبه .باور نمي كنيد من حتي زمانيكه سايه خودم را هم ميبينم دچار اظطراب و درد عصبي ميشم.فعلا الاپروزلام روزي يك عدد مصرف ميكنم و تمام روز را با دردهاي عصبي ناشي از وسواس فكري سر ميكنم ولي واقعا دارم از پا در ميام خواهش ميكنم كمكم كنيد.38 سالمه و فوق ليسانس مهندسي كامپيوتر هستم.

با سلام

در اولین فرصت جهت شروع درمان داروئی به روان پزشک مراجعه کنید . مشاوره در این مرحله کارساز نمی باشد.

:: با سلام : با توجه به راهنمايي هاي شما و اينكه گفته بوديد من همسرم را تنهاگذاشته ام هفته گذشته به منزل بازگشتم ( ايشان دنبالم آمدند) و از آنروز فقط جرو بحث و تكرار رفتارهاي گذشته را داشته اند علاوه بر اينكه قبلا فقط در شرايط حاد مي زده الان روزانه مرا ميزند و مورد تمسخر قرار داده و چون مبتلا به بيماري لوپوس هستم مرا تحقير مي كند. آيا هنوز ماندن را جايز مي دانيد؟
سلام
پیشنهاد من به شما کنار ایشان  بودن به منظور درمان بوده و نه تحمل کردن .
  برای شرایط جسمی شما اصلا مناسب نیست که در تنش باشید
همچنین در رابطه با رفتارهای پرخاشگرانه ایشان اطلاعی نداشتم، دوباره گوشزد
می کنم بدون اقدامی برای بهبود رابطه و شرایط روحی ایشان لطفا صبوری و تحمل
نکنید، اگر مایل به ادامه هستید باید به متخصص مراجعه فرمایید این شرایط
مناسب نیست
با آرزوی آرامش
::با سلام و عرض ادب جناب دکتر من مدت چند سال است که با معجزه مدیتیشن و هیبنوتیزم و..آشنا شده ام و خیلی علاقه دارم که بتونم خود هیبنوتیزم و..کنم ولی تا حالا پیش هر روانشناسی رفتم،علارغم اینکه میگن استعداد هیبنوتیزم پذیری خوبی داری ولی نمیتونن منو هیبنوتیزم کنند !!!! خودم احساس میکنم که مشکل در پایین آمدن امواج مغزم است،چون شبها هم نمیتوانم عمیق بخوابم آیا نوروفیدبک میتونه باعث بشه که من وارد هیبنوز و مدیتیشن بشم؟؟؟؟ سپاس

با سلام . پاسخ نخست بنده این است که اصلا هیبنوتیزم را به عنوان یک ابزار برای چه نوع اختلال و یا مسأله  روان شناختی می خواهید؟ آیا صرفا از روی کنجکاوی و کشف ناشناخته ها می باشد ویا برای درمان اختلال خاصی ؟! اگر برای درمان است باید عرض کنم که حتما توسط یک متخصص این کار را انجام دهید و اگر هم برای کشف و ارضای تمایلات شخصیتان اقدام می کنید،باید از مخاطرات این روش نیز آگاهی پیدا کنید.

از نظر اینجانب با یک متخصص مشورت کنید.

::سلام خسته نباشید،چندوقتی هست که باوجودهمه مشکلات دیگه ای که هست احساس میکنم که همسرم سیگارمیکشه ،به شکل های مختلف سعی کردم که بهش بفهمونم برای من اصلاقابل تحمل نیست که همسرم سیگاری باشه وجالب اینه که همیشه بامن موافق بوده والبته وانمودمیکرده که اصلا از بوی سیگارهم خوشش نمیاد،اما حالا با بوی سیگاری که از لباسهاش استشمام میکنم یادهنش که بوی سیگارمیده واون باحرفایی مثل اینکه محل کارم دیگران زیادسیگارمیکشن وغیره این بو رو توجیه میکنه ،نمیخوام بااخلاق تندی که ازاون سراغ دارم گیردادنم بهش باعث کلکل بشه یا اینکه بامن لجبازی کنه وخدای نکرده نتیجه عکس بده ...... خواهش میکنم به من کمک کنید چطورمیشه هم اطمینان پیدا کنم و هم اینکه ......

با سلام.ترک یک رفتار برای یک بزرگسال صرفا از روی همدلی و خواست دوجانبه امکان پذیر می باشد.همسر شما این درخواست را مبنی بر گروکشی و یا اطاعت از همسر تلقی می کنند.شما می نوانید با یک متخصص مشورت کنید و از وی برای ترک سیگار همسرتان و بافنون هیپنوتراپی کمک بگیرید.امروزه نتایج هیپنوتراپی برای ترک سیگار وعادات نظیر این موضوع در جوامع علمی ثابت شده و مورد قبول می باشد.

:: با سلام خانمی هستم 45 ساله که مدت 25 سال ازدواج کرده و دو فرزند 19 و 23 ساله دارم. با توجه به اینکه ازدواج ما با عشق صورت گرفت و با مخالفت خانواده ها ازدواج کردیم ولی کاملا موفق و با سختی فراوان و بدون کمک دیگران زندگی خود را ساختیم و همیشه زبانزد همه بودیم تا 2 سال پیش که متوجه شدم همسرم به من خیانت کرده و با شخصی دیگر رابطه دارد. کار به دعوا منجر شد و او عذر خواهی کرد و تمام تلاش خود را جهت ادامه زندگی انجام می دهد. از نظر من 2 سال است که زندگی ام متوقف شده و هیچگونه ارتباطی با ایشان برایم میسر نیست. انگار که شخصی به این نام نمی شناسم. کاملا سر در گم این زندگی شده ام . لطفا مرا راهنمایی کنید

سلام

اینطور که مشخص است شما خیلی آزرده اید که با وجود این همه عشق به همسر و زندگی در حال حاضر شرایط این چنین دارید خوشبختانه این احساس شما باعث شده که همچنان در کنار ایشان باشید و این جای تقدیر دارد و نشان عشق شما به ایشان است ، مطمئن هستم که همسرتان در این مدت زندگی ویژگیهای بسیار برای شما داشتند و زندگی گرمی داشتید ، همانطور که ایشان اشتباه خود را پذیرفتند شما هم نکات مثبت ایشان را که قبل از این مدت برای شما داشتند و زندگیتان را شیرین می کرد به یاد بیاورید . از تکرار این موضوع و حاشیه های آن در ذهن خود و شک به خودتان و احساس همسرتان به شما پرهیز کنید ، شما باید بدون نبش قبر کردن این مسئله فرصت دهید که شرایط خوب دوباره حاکم شود. تا زمانی که در ذهن خود با این موضوع کلنجار می روید و سوال طرح می کنید نمی توانید از آن رها شوید

::با سلام خدمت شما و تشكر از اينكه پاسخ گو ي مشكل من بوديد ولي من الان دچار سر د ر گمي هستم من مشاورهاي زيادي رفتم حتي به روانپزشك هم مراجعه كردم ولي ايشان قبول ندارند كه مريض هستند و دارو مصرف نميكنند .در 2 ماه گذشته نيز كه من منزل را ترك كرده ام هيچ اقدامي جهت برگرداندن من نكرده اند ضمن اينكه ايشان سربازي نرفته اندو حاضر به رفتن هم نيستند چون ميگويند دوست ندارند كسي به ايشان دستور بدهد و مجبور به كاري بكنن . من نميدانم كه ادامه چنين زندگي امكان پذير ميباشد ؟

سلام

کاملا شرایط شما قابل درکه این بلاتکلیفی می تونه شما را از حال خوب خارج کنه ، بودن شما در خانه پدری مشکل شما را حل نمی کند ایشان با وجود ابراز علاقه به شما حاضر به پذیرش و حل مشکل خود نیستند ، با این شرایط شما تا هر زمان هم که در این شرایط بمانید باز همین منوال ادامه دارد واقعیت اینه که ایشان باید مشکل خود را حل کنند . در مورد این موضوع که ادامه دادن صحیح است یا خیر با اطمینان می گویم اگر قرار است شما کاری انجام ندهید بهتره ادامه ندید . شما آگاهید که هر دو شما سهمی در این شرایط دارید و نیاز است قبل از هر تصمیمی تمام تلاش خود را انجام دهید نه اینکه موقعیت را ترک کنید ، شما در واقع فرار کردید و کاملا تمام موضوع را به ایشان واگذار کردید . قرار نیست شما به درمان گر و یا روانشناس مراجعه کنید که ایشان درمان شوند ، شما و ایشان برای حل موضوعی که در حال حاضر ناراحت کننده است هر دو نیاز به مشورت دارید ، در این صورت علاوه بر حل مسئله حاضر به بهترین نحو ، در صورت شکل گیری رابطه درمانی صحیح شکل گیرد ایشان مشکل خود را خواهد پذیرفت و ادامه درمان می دهند

با آرزوی آرامش برای شما

:: خانمي هستم 32 ساله حدود 2 سال از اشنايي با همسرم ميگذرد و حدود 8 ماه است كه بصورت رسمي ازدواج كرديم وزندگي مشتركمان اغاز گرديده اما متاسفانه در طول اين مدت ما اصلا نتوانستيم باهم كنار بياييم همسرم 33سال دارد مهندس كامپيوتر است ولي كار ثابتي ندارد در خانواده اي زنگي مي كرده كه مادرش بيماري شديد افسردگي دارد و 3خواهر دارد كه هيچكدام قبول ندارند كه مادرشان بيمار است ضمن اينكه من از زماني كه عروس اين خانواده شدم اجازه ديدن مادرشان را نداشتم و هنوز ايشان را نديدم . من در دوران نامزدي و عقد متوجه خيلي از خصئصيات اخلاقي همسرم شدم كه وا قعا منو ازار ميداد ولي خودم و اطرافيان ميگفتند كه بعد ازدواج درست ميشود ولي نشد همسرم زود عصباني ميشود و به ساعت نكشيده پشيمان ميشود وبه شدت عذر خواهي مي كند نميدانم چقدر درامد دارد وعصبانيت او به خاطر بي پولي اش است ويا چيز ديگر وحاظر نيست پولي براي من خرج كند شايد چون من خودم كار مي كنم !!! قدرت تصميم گيري سريع ندارد من الان حدود 2 ماه است كه به خانه پدرم امدم و او فقط ابرز دلتنگي ميكند و كلمه دوستت دارم را دائما تكرار ميكند ولي هيچ تلاشي براي برگرداندن من نمي كند لطفا راهنمايي و يا راهكاري به من بدهيد با تشكر

سلام

فکر میکنم گفتن این جمله که شما با دیدن شواهد غیرمعمول ( مانند ندیدن مادر ایشان ) و رفتارهای تکانشی همسرتان قبل از ازدواج رسمی بهتر بود که از یک مشاور کمک می گرفتید برای شما فایده ای نداشته باشد ضمن اینکه تمامی متخصصان اتفاق نظر دارند که ازدواج و تشکیل خانواده به همراه خود مسائلی را در پیش داره که باید با آرامش به آن رسیدگی شود و برای ترمیم مشکلات قبل از ازدواج زمانی وجود ندارد .

پرخاشگری ایشان و رفتارهایی که از کنترل خارج است و باعث پشیمانی ایشان می شود نیاز به درمان توسط متخصص و گفتمان توسط شما دارد و ترک ایشان به منظور درخواست تعغییر، راهی مناسب نمی باشد و پیامد های مطلوبی هم نمی تونه در انتظار باشه اینطور که پیداست ایشان علت رفتن شما را متوجه نیستند و یا توانایی عمل مناسب را ندارند زیرا واکنش مناسبی با وجود علاقه به شما ندارند

تشکر

با سلام خدمت شما و تشكر از اينكه پاسخ گو ي مشكل من بوديد ولي من الان دچار سر د ر گمي هستم من مشاورهاي زيادي رفتم حتي به روانپزشك هم مراجعه كردم ولي ايشان قبول ندارند كه مريض هستند و دارو مصرف نميكنند .در 2 ماه گذشته نيز كه من منزل را ترك كرده ام هيچ اقدامي جهت برگرداندن من نكرده اند ضمن اينكه ايشان سربازي نرفته اندو حاضر به رفتن هم نيستند چون ميگويند دوست ندارند كسي به ايشان دستور بدهد و مجبور به كاري بكنن . من نميدانم كه ادامه چنين زندگي امكان پذير ميباشد ؟


 

 

::من پسری دارم 17ساله از دوسال قبل بعلت بی قراری و بی حوصلگی و عدم تعادل و پرخاشگری به دکتر فوق تخصص روانپزشک مراجعه کردم داروی لیتمون300و پراپرانول 10تجویز کرد الان دوساله مصرف می کنه ولی بازهم بی قراره و حرارت بدنش خیلی زیاد خودش میگه از درون دارم آتیش می گیرم آیا مصرف طولانی مدت داروهای یاد شده عوارض جانبی داره و کی این داروها قطع خواهد شد ؟ آیا به دکتر دیگری هم مراجعه کنیم تا شاید راه درمان موثری تجویز کنند؟ لطفا" بنده را راهنمائی فرمایید .متشکرم

سلام

معمولا بعد از گذشت 2 هفته از مصرف داروی تجویز شده اثر آن روی فرد مشخص می شود و اگر دارو همساز نبوده باشد داروی دیگری تجویز شده مصرف مداوم یک دارو در طولانی مدت بدون اینکه اثر مطلوبی روی فرد داشته باشه توصیه نمی شود،پیشنهاد  مراجعه به یک متخصص را برای شما دارم

تشکر

::با سلام و آرزوی توفیق. برادری دارم 30 ساله که همراه با پدر و مادر و دوبرادر دیگرم با هم زندگی میکنیم. مشکلات زیادی داره و به هیچ عنوان قبول نمیکنه که برای حلشون به دکتر مراجعه بکنه چون معتقده از همه ما سالمتره و هیچ مشکلی نداره بلکه بقیه افراد خانواده و بقیه افراد اجتماع هستند که باید تغییر کنند و درست بشوند. حدود پنج ساله که مشکلاتش حادتر شده. ایشون بیکار هستند. هیچ دوست صمیمی ای ندارند. حدود ده سالی میشه که هیچ مسافرتی نرفتند. در هیچ میهمانی ای چه تنها و چه همراه خانواده شرکت نمی کنند. هیچ علاقه ای به خرید و یا داشتن یک چیز جدید ندارند. به شدت عصبی و پرخاشگر هستند. از صبح که از خواب بیدار میشن سر هر موضوع ناچیزی با من و مادرم دعوا و جر وبحث دارند و توجیه شون برای اینگونه رفتارها اینه که همین که معتاد نیستم و باعث بی آبروییتون نشدم باید قدرم رو بدونید.کارهای متعددی از طرف دوستان پدرم پیشنهاد شده ولی میگن کاری که در اونجا پدرم رو بشناسن نمیرن. حدود ده بار در آزمون رانندگی رد شدند. مدام به رفتارهای بقیه ایراد می گیرند، مادرم رو سرزنش می کنند که فرزندان دیگه ات رو درست تربیت نکردی و بهترین فرزندت من هستم. مدام با پدرم دعوا دارن. از طرف دیگه سر مسائلی که هیچ نقشی در برطرف کردن یا به وجود آوردنش نداشتن مدام غصه می خوره و خودشو اذیت می کنه مثل گرونی، اوضاع بد اقتصادی و مشکلات مردم، بی ارزش شدن دین در جامعه و .... و دیگه اینکه فوق العاده حافظه قوی ای داره و تحلیلگر بی نظیری در مسایل روزه و اطلاعات سیاسی بالایی هم داره با این شرایط اوضاع منم بهم ریخته. خودم به بیماری لوپوس مبتلا هستم و استرس و تنش برام حکم سم داره و بیماریم رو شعله ور میکنه. فعلا هم در شرایطی نیستم که بخوام در طول روز بیرون از منزل باشم و به کاری مشغول بشم چون دانشجو هستم و در حال آماده کردن پایان نامه. لطفا راهنماییم کنید. برای برادرام و پدر و مادرم و خودم و هم چنین برادرم که دچار این مشکلات شده چه باید بکنیم؟

سلام عزیزم

هر جوابی برای شما خیلی کلیه بهتره ایشان قبل از اینکه بیشتر از این اذیت بشن حتما به یک درمانگر مراجعه کنند در حال حاضر بیشترین کسی که شرایط سختی داره ایشونه البته حتما که خانواده دچار مشکل شده اما به علت روابط مناسب با دیگران از تنش کمتری برخوردارند
تشکر 

::مدت 13 ساله ازدواج کردم یک دختر 9 ساله داریم تقریبآ همه نوع اتفاق بد در زندگیم افتاده حدود 5 ماهی که بخاطر افسردگی دلوکستین 30 در روز 2 تا میخورم خانومم برای چندمین بار در طی 5 سال اخیر چهارمین باری که قهر کرده وفرقش با دفه های قبل اینکه 6 ماهه اونجاست وطلاق میخواد و دکتر هم گفته در مواقع خاص باید قرص آسنترا بخوره که نمیخوره منم نمیخوام طلاقش بدم در ضمن خیلی هم لجبازه چیکار کنیم که این اطفاق نیفته با تشکر

سلام

می دانید که تمام مواردی که شما و همسرتان را تحت تاثیر قرار داده برای حل مشکل مهم است

بنابراین برای پاسخ مناسب اطلاعات بیشتری نیاز است

 

 

::برادری 25ساله دارم در خارح از کشور زندگی میکنه یکماه پیش بطور ناگهانی دچار توهم و هزیان شد که خوشبختانه بموقع به بیمارستان منتقل شد و با دارو برطرف شده ولی مقداری نگران است میگه حافظم ضعیف شده میگه احساس خستگی دارم تازه 5روزه از. بیمارستان مرخص شده ایا امیدی هست که مثل حالت اول بشه و به درس و زندگیش ادامه بده؟

سلام

جایی برای نگرانی نیست کم شدن حافظه ایشان پایدار نمی ماند و می توانند به زندگی معمول خود بازگردند

ولی نباید معالجه خود را قطع کنند و تحت نظر متخصص خود درمان را ادامه دهند تا زمانی که به طور کامل بهبود یابند

تشکر

::بسمه تعالی - با سلام من در تصمیم گیری بسیار دچار مشکل هستم و بدبینی زیادی دارم .

سلام

توانایی در تصمیم معمولا هنگام وجود فشار روانی و اضطراب در افراد کم می شود و اگر فرد مضطربی باشید در اکثر مواقع دچار این نگرانی در اتخاذ تصمیم هستید . بنابراین پیشنهاد می شود که علت اصلی این موضوع روشن شود .

در مورد بدبینی شما نیز اطلاعات کامل نیاز است

::سلام خسته نباشید من26 سالمه. 7-8 سال هستش که استرس شدید دارم. اصلا نمیتونم توی یه جمعی صحبت کنم. زود صورتم سرخ میشه.اصلا خجالتی نیستم ولی زود سرخ میشم.زندگی برام خیلی سخت شده. خواهشا کمکم کنید. ممنونم

سلام

بهترین پیشنهاد برای شما روش بیوفیدبک می تونه باشه این روش به شما کمک می کنه فریندهایی که در بدن شما به صورت خودکار اتفاق می افته و شما در شرایط معمول کنترلی بر آن ندارید ، به آن تسلط داشته باشید و به طورمثال بتوانید از واکنشی که پوست شما در شرایطی نشان می دهد مطلع و آن را کنترل کنید

تشکر

::سلام، من يه دختر ٢٠ساله هستم و استرس و اضطراب شديدي دارم، علاوه بر اين هميشه احساس گناه ميكنم و فكر ميكنم هميشه من مقصر هستم، به نظر شما نوروفيدبك ميتونه به من كمك كنه؟ ممنون.

سلام

با توجه به اینکه در مورد احساس گناه و موارد دیگری که ذکر فرمودید نیاز به اطلاعات بیشتر است ، در عین حال در رابطه با کاهش اضطراب و استرس روش درمانی بیوفیدبک بسیار مؤثر می باشد

تشکر

:: سلام، من 9 سال پیش تصادف کردم و ضربه مغزی شدم. بعد از اون به شدت عصبانی میشم و کنترل خودمو از دست میدم و اعصابم خصوصآ نسبت به بعضی مسائل حساس هست. از 5 سال پیش دارم داروهای آرامبخش مصرف میکنم. من قبل تصادف استعداد درسیم خیلی خوب بود که بعد تصادف به شدت نزول پیدا کرد. و همچنین به شدت به کامپیوتر علاقه مند بودم و به طور تخصصی برنامه های کامپیوتری کار میکردم. اما بعدش استعدادها و علایقم رو از دست دادم. علاقم به کامپیوتر کم شد. به مرور زمان یعنی از 5 سال پیش بی حوصله هم شدم. هیچ کاری رو نمیتونم دنبال کنم. اصلآ کشش ندارم. علایقم هم خیلی کم و موقتی هست. افسرده نیستم. اتفاقآ اگه عصبی نباشم سرحالم و خوب میخندم(حتی بیش از حد). نتایج یه MRI اول که بعد تصادف گرفته بودم نشون داده بود که پشت مغزم قسمت مربوط به اعصاب آسیب دیده. چند سال بعدش یه MRI دیگه گرفتم که دکتر گفت چیزیت نیست اما در کاغذ همراه عکس اینطور که من فهمیدم نوشته شده بود که در اثر آسیب قدیمی قسمت وسطی تحتانی جلو مغز لاغر شده و قسمت بین دو نیمکره چپ و راست مغز تحلیل رفته. مغز من با نوروفیدبک خوب میشه؟

با سلام

این مشکل با نوروفیدبک درمان نمی شود.نیاز است که حضوری تشریف بیاورید.

تشکر

::با سلام وخسته نباشيد مدت زياديه كه دچار افسردگي هستم كه دارو درماني انجام ميدهم تنها معظلي كه مدام گرفتارشم خوابهاي اشفته اي كه شبا ميبينم ومدام تو خواب داد و فرياد ميكنم واينقدر با صداي بلند فريادميزنم كه اطرافيان به وحشت ميوفتن لطفا راهنماييم كنيد در حال حاضرم فقط ديپاكين 500 شبي يك عدد وكلونازپام 1 شبي نصف ميخورم باتشكر

با سلام 

داروهای شما تنظیم نمی باشد ونیاز به تغییر دارو دارید و همچنین نیاز به داروهای مکمل دارید.

تشکر

::با سلام و خسته نباشيد برادر همسر من 23 سال دارد و مدت 7ماه است كه به شدت شكاك و بد بين شده است و ديگران را آزار مي دهد مثلا به همه حمله كرده كتك مي زند ايشان بطور دائم مشروب مصرف مي كند و احتمال مصرف مواد مخدر هم دارد به نظر شما چه بايد كرد لطفا مرا راهنمايي نمائيد. با سپاس

سلام

در رابطه با شک و بدبینی ، ایشان نیاز به مشاوره اولیه دارند و در صورت نیاز تجویز دارو

و در مورد مصرف مواد ، صحت حدس شما باید بررسی ونوع آن مشخص شود و در نتیجه درمان

که در این صورت هم پرخاشگری ایشان درمان شده و توانایی کنترل رفتار را پیدا خواهند کرد

تشکر

::با سلام من مدت یک سال است که ازدواج کردم الان حدود29سال دارم دوسال از همسرم بزرگترم تو زندگی مشکلات فراوانی داشتم که باعث شدن کنترل اعصابم کمی ضعیف بشه متاسفانه خیلی به زندگی بد بینم وهمش کابوس میبینم که همسرم به من خیانت میکنه با اینکه مطمئنم این امکان نداره چون قبل ازدواج هم مطمینم که چنین کاری نکرده وازاین لحاظ مطمئنم اما از اطرافیانم میترسم که روش تاثیربزارن مثلا همسربرادرش که چند سال از من کوچکتره وبه شوهرش هم خیانت میکنه یا دختر عموش که یه بچه داره بازم به شوهرش خیانت میکنه وهمه اینا رو ما دوتامون هم میدونیم همسر من خیلی منطقی رفتار میکنه ومن خیلی احساسی هستم وازاین لحاظ هم به شدت دچار ناراحتی هستم همیشه باهم بحث میکنیم واصلا احساس خوشبختی نمیکنم وآرامش ندارم اگر دوسش نداشتم تا حالا صد دفعه جدا شده بودم مشکل اینه که خیلی خیلی دوسش دارم ومیخوام که اونم اینطوری باشه متاسفانه هرچقدر هم میگه باورم نمیشه وهمش فک میکنم من بیشتر دوسش دارم ودارم عمرم رو الکی پای عشقش میزارم وبه همین خاطر هم همیشه عذاب میکشم باید چیکار کنم؟؟؟خیلی دوست داشتم یه مشاور خوب معرفی بشه که بتونم باهاش صحبت کنم من بجنوردی هستم اگر مشاورتلفنی یا آنلاین هم میشد ممنون میشم

سلام عزیزم

مشکل شما بدبینی و عدم اعتماد به خود است

این نوع رفتارهای دیگران نمی تونه روی همسر شما مؤثر باشه و بیشتر گویا شما را تحت تآثیر قرار داده . زمانی که شما احساس عدم اطمینان بدون هیچ دلیلی دارید دلیل آن را در خودتون باید پیدا کنید ، نوع ازدواج شما امکان این ترسها رو فراهم می کنه ولی با تغییر شناخت خود و محکم کردن دلایلی که این ازدواج را انتخاب کردید  قطعا این نداشتن امنیت عاطفی رو برطرف می کنه 

تشکر

::سلام من 12 سالمه سردردشدید دارم ک تو شلوغی تو نور بوی پیازسوخاری و قورمه سبزی عصبی شدن و.....بدتر میشه باید چ دارویی مصرف کنم؟

سلام 

برای درمان سردرد شما روش نوروفیدبک پیشنهاد می شه و در مورد مصرف دارو شما باید مراجعه حضوری داشته باشید که مشخص شود نیاز به مصرف دارو هست یا خیر

در رابطه با عصبی شدن و حساسیت بویایی شما نیاز به توضیح بیشتر وجود داره و اطلاعات بیشتر شما در پاسخ گویی کمک می کنه

تشکر

::متن پرسش : سلام، من يه دختر ٢٠ساله هستم و استرس و اضطراب شديدي دارم، علاوه بر اين هميشه احساس گناه ميكنم و فكر ميكنم هميشه من مقصر هستم، به نظر شما نوروفيدبك ميتونه به من كمك كنه؟ ممنون.

سلام

روش درمانی نوروفیدبک کمک زیادی به درمان اضطراب شما می کنه و لی در مورد احساس گناه و سایر موارد نیاز به جلسات روان درمانی است .

تشکر

::متن پرسش : سلام من 22سالمه دو سال پیش به روان پزشک مراجعه کردم فهمیدم که من دچار وسواس های فکری شدم واسه همین دوساله که فلوواکسامیلن 100میلی استفاده می کنم دکتر گفته باید واسه همیشه مصرفش کنم میخواستم بدونم با نیرو فیدبک میشه این وسواس های فکری رو از بین برد دیگه دارو نخورم؟ اگه میشه چند جلسه طول میکشه؟ خواهش میکنم سوالمو بی پاسخ نزارید. مرصی از لطفتتون

سلام

روش درمانی نوروفیدبک برای درمان وسواس مناسب نیست . پیشنهاد من برای کمک به دارو درمانی و در نتیجه بهبود و قطع دارو ، داشتن جلسات رواندرمانی است

تشکر

::باسلام با عرض معذرت وپوزش به استحضار می رسانم فرزندی دارم حدود 12 سال که بعضی ازمواقع یک دفعه میرود تو توهم از شما خواهش دارم این بنده حقیر را راهنمایی بفرمائید برای جلوگیری ازآن چه کاری انجام بدهم چون میترسم بزرگتر شود خدا نکرده برایش مشکلاتی بوجود بیاورد قبلا ازراهنمایی وبذل توجه شما بزرگوران کمال تشکررادارم

سلام

دوست عزیز نکته اولی که باید یادآوری کرد این است که زمانهایی کودکان خیالپردازیهایی دارند که بهتره قبل از اطمینان به اینکه از کجا نشعت می گیره ، شدت و مدت زمان آن چقدر است ، و. یا  بین گفته ها و رفتار کودکتان نشانه از توهم وجود دارد یا خیر ، برچسب وجود توهم را نزنیم در عین حال ، لطفاً بفرمایید از چه زمانی این موضوع را متوجه شدید و اطلاعاتی در رابطه با وضعیت رفتاری کودکتان در اختیار من بگذارید 

تشکر

::متن پرسش : سلام.من 18سال دارم و دوسال است که میگرن شدیدو افسردگی دارم.چون که دارم درس میخوانم دکترم فقط قرص دپاکین واسپرین تجویز کرده.من واقعا حالم بد است وبسیار منزوی شده ام.چیکار کنم؟

سلام

برای درمان مشکل میگرن شما  بیوفیدبک را پیشنهاد می کنم که روشی بدون دارو و مؤثر می باشد

البته این روش در درمان افسردگی هم کاربرد زیادی داشته  ولی  به اطلاعات بیشتری در رابطه با شما نیاز است .  

پیشنهاد کلی برای شما استفاده از دارو همراه با رواندرمانی می باشد

::باسلام و خسته نباشید خدمت شما من فردی 23 ساله هستم که داری یک بیماری از حدود 9 سال پیش شده ام و آن این است که نمی توانم احساسات خنده خود را کنترل کنم یعنی هنگام صحبت و ارتباط با دیگران به دون دلیل و بدون هیچ ربطی ممکن است دچار حمله خنده شوم و در کنترل خلق خود دچار مشکل می شوم و دچار تپش قلب و استرس و اضطراب می شوم. که این بیماری بسیار مرا افسرده کرده چون نمی توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم. من اصلا حالت شرمندگی داشتم که پیش دکتر بروم و مشکل خود را بگم ولی به دلیل مشکل سردردی که داشتم در 2 سال پیش به دکتر اعصاب و روان مراجعه کردم که دکتر من را معاینه کرد و در مورد اضطراب و استرس در جمع از من پرسید و من هم این مشکل را داشتم وبه دکتر گفتم. ولی از مشکل عدم کنترل احساسات خنده به خاطر شرمندگی چیزی نگفتم. دکتر برایم قرص سیتالوپرام 20 و دوکسپین 10 و پروپرانالول 10 شبی یکی برایم تجویز کرد و خدا رو شکر هم مشکل سردرد من حل شد و هم مشکل بروز حمله خنده و دیگر هیچ ترسی از صحبت در جمع نداشتم. بعد فهمیدم که این مشکل من که به دکتر نگفتم هم نوعی بیماری است و قابل درمان است. ولی یک مشکل که در سر راه من قرار دارد این است که داروهایی که مصرف می کنم عارضه خواب الودگی دارد و با مشورت دکتر هم راهی وجود نداشت و باید تحمل می کردم و مشکل بزرگتر آن که به محض اینکه دارو قطع شود علائم بیماری دوباره به سراغم میاد به همین خاطر میخواستم از شما بپرسم که با استفاده از علم نورو فیدبک یا راهی دیگر و بدون دارو می توان کنترل احسسات خود و اضطراب را در دست گیرم یا خیر ؟ از شما خواهشمند هستم کمک کنید و جوابم را بدهید. از این که سوالم طولانی شد عذر خواهم. با تشکر

سلام

شما می توانید به کمک روش بیوفیدبک اضطراب خود را کاهش دهید و هیجانات خودتون را کنترل کنید .

تشکر

::من سالهاست میگرن دارم ایا نوروفیدبک در درمان ان موثر است؟

سلام

بیوفیدبک یک روش بی عارضه و مؤثر  برای سردردهای عصبی و میگرن محسوب می شود .

تشکر

:: سلام من كودكي مبتلا به بيش فعالي دارم 12 ساله مدتي دارو مصرف كرده ولي بهبودي نداشته است . آيا نوروفيدبك را توصيه مي كنيد؟آيا در مركز شما انجام مي شود؟

سلام

نوروفیدبک یکی از درمانهای بیش فعالی محسوب می شه و تا به حال این مشکل به نوروفیدبک جواب خوبی داده . بله در کلینیک ماد نوروفیدبک انجام میشه

تشکر

::با سلام مدتی است که همسرم که 54 ساله میباشند با تشخیص پزشک دچار دلیریوم همراه با دمانس هستند ایشان دچار توهم و راه رفتن مداوم میباشند و حافظه وی به شدت آسیب دیده است به طوری که افراد خانواده را به یاد نمیاورد آیا راه درمانی وجود دارد آیا نوروفیدبک میتواند کمکی بکند با تشکر

سلام

تا حدودی به کمک نوروفیدبک روی حافظه کوتاه مدت ایشان می شه تاثیر گذاشت و در کنار آن به کمک بیو فیدبک علائم دیگه رو هم کاهش داد

تشکر

::سلام من 26 سال دارم و بسیار افسرده و عصبی هستم که باعث چاقیم شده که همین بیشتر مرا عصبی میکند لطفا کمکم کنید .

سلام

دوست عزیز  افسردگی شما بهتره ریشه ای به کمک رواندرمانی حل بشه و دلایل عصبی بودن به همین روش ، روشن می شه . اگر دچار پراشتهایی عصبی هستید در کنار رواندرمانی روش بیو فیدبک می تونه مؤثر واقع بشه

تشکر

::سلام دختر19 ساله ای هستم که استرس خیلی زیادی دارم و این استرس اینقدر زیاده که نمیتونم به نحواحسن روی درسم تمرکز کنم.ایا راه حلی برای از بین بردن استرس هست؟

سلام

برای درمان استرس رواندرمانی می تونه کمک کنه تا مشکلت کاملآ شناسایی و حل بشه و برای کم شدن توجه چنانچه زمینه آن وجود استرس نبود از نوروفیدبک می شود اسنفاده کرد و توجه لازم را بالا برد.

تشکر

::سلام اضطراب اجتماعی دارم نمی توانم در جلسات کنکور شرکت کنم اظطرابم از سکوت و اجتماع سر کنکور است نه از ترس امتحان داروها تاپیری چندانی نداشتند آیا روش دیگری برای درمان وجود دارد؟

سلام

درمانهای متعددی به غیر از درمان دارویی هستند که با آنها انواع اختلالات اضطرابی درمان میشود ، پیشنهاد من به شما ملاقات با رواندرمانگر است که  در اینصورت بهترین راهکار برای شخص شما و شناسایی عوامل مؤثر در این ترس به طور دقیق تشخیص داده می شود

::چندین باردر خواب دیدیم با برادرم رابطه سکس دارم این مسئله خیلی ناراحتم میکند

دوست عزیز این مساله در ناخودآگاه ما ریشه دارد. همه ما (طبق نظریه فروید) در ناهشیار خود عاشق والد غیر هم جنس خود بوده ایم و این مساله در باب عناصر مشترک نماد های ناهشیار به دیگرانی که هم عنصر والدین غیر همجنس ما هستند نیز فرافکنی می شود.

دختری را در نظر بگیرید که در انتخاب همسر خود دنبال پسری است که از لحاظ جنسی، اخلاقی، شخصیتی و جسمی بیشتر شبیه پدرش می باشد(حتی اگر از پدرش متنفر هم باشد)!! و همینطور بالعکس در آقایان.

این مساله و نگرانی خواب های شما پیام هایی از عمیق ترین قسمت های ضمیر ناخودآگاه شما بهمراه دارد که با کمی ممارست و وقت گذاشتن قابل حل و فصل است.

 

::با سلام. برادر 33 ساله من مبتلا به بیماری شیزوفرنی می باشد و در چند سال گذشته از مواد مخدر بویژه شیشه هم استفاده کرده که ظاهرا موجب شدت گرفتن بیماری او شده است. سال گذشته مدتی در بیمارستان روانی بستری بوده و بهبودی در وضعیت او ایجاد نشده است. در حال حاضر در شرایط بحرانی به سر می برد و به دلیل قطع امید کردن از پزشکان متخصص شهر، به هیچ وجه حاضر به مراجعه به پزشک یا بیمارستان نیست. آیا آسایشگاه خاصی برای اینگونه بیماران در تهران وجود دارد که برای مدتی (چند ماه تا چند سال) از آنها نگهداری کنند و در صورت بهبود به خانه برگردند؟ من ازدواج کرده ام ولی به شدت نگران وضعیت پدر و مادرم هستم که مبادا برادرم بلایی بر سر آنها بیاورد. با سپاس از شما

بله دوست عزیز. جدیدا بهزیستی مراکزی تحت عنوان نگهداری از بیماران مزمن روانی تاسیس کرده است. می توانید از طریق اینترنت به آدرس این مکان ها دست یابید. ولی فراموش نکنید که روان درمانی جزء جدانشدنی درمان اینگونه افراد می باشد.

::پسر21دارم أيشان اختلال در خواب داره. شبها بيدارن و تمام مدت روز خواب هستند. دانشجو هستن درس رو اصلا جدي نميگيره نمي دونم چه برج ردي داشته باشم ممنون ميشم راهنمائي كنید.

 

ببینید ممکن است فرزند شما دچار افسردگی و یا فرسودگی روزمره شده باشد. تشخیص این امر جز معاینه ایشان امکانپذیر نمی باشد. شما حتما با یک روانشناس ملاقات کنید. چرا که پشت گوش انداختن چنین مساعلی گاه ممکن است به قیمت هدر رفتن تمام عمر ایشان باشد.

::با سلام و خسته نباشیدبنده سه سال که دارم قرص سیتالوپرام می خورم هر دفعه که دکتر می رم میگه سه ماه بخور بعدش قطع کن اما هر بار که خواستم این قرصونخورم بعد دوهفته مثل قبل سرگیجه و حالت تهوع میگیرم منگ میشم به پزشکای زیادی مراجعه کردم اما به نتیجه نرسیدم خواهشاً در این مورد راهنمایم کنید اگر افسردگی پس چرا جسماً مریض میشم،البته بگم من دوران دانشجویی خیلی استرس داشتم

 

اشتباه رایجی که اغلب دوستان مرتکب می شوند همین است! قرص های روانپزشکی به تنهایی قابلیت درمان ندارند!!!! این مواد شیمیایی قادر به اصلاح الگوی فکری و ذهنی و درمان های روانشناختی شما نیستند! این دارو ها فقط جسم و بیوشیمی و خلق و خوی شما را تا حدودی تغییر می دهند! شما باید جلسات رواندرمانی را شروع کنید. داروها را هم مصرف کنید تا جسم شما را برای پذیرش درمان آماده کند.

::سلام من برای درمان شیشه بدنبال راه قوی و مطمئنی هستم. اگر از راه نوروفیدبک امکانپذیره لطفا راهنمایی کنید.

 

سلام بله هم نوروفیدبک و هم جلسات رواندرمانی برای درمان اعتیاد لازم و ضروری می باشند.

::سلام پسر هشت سالهام ناتوانی در یادگیری وعدم توجه و دقت دارد .سی جلسه او را نورو فیدبک بردم ولی تغییر زیادی حس نمیکنم چرا؟

 

نوروفیدبک باید اصولی و با مشاوره انجام بگیرد. همچنین یک درمان کلی تلقی نمی شود. بلکه باید درمان های پشتیبان نیز اعمال شوند. مانند افرادیکه فقط داروهای اعصاب مصرف می کنند و می گویند خوب نشدیم! قطعا فقط با دارو نتیجه نمی گیرند بلکه باید درمان های روانشناختی را نیز دریافت کنند. برای فرزند عزیز شما نیز این امر صادق است.

::باسلام حدود5 الی 6 سال است که برادرم دچاراعتیاد است از هشیش و کراک والان هم شیشه سنش 26 سال ومن وخانواده ام شدیدا نگران آینده هستیم متاسفانه به علت هزینه های بالای مصرف هر ازچند گاهی خلاف هممیکند خلاصه این که درمانده و مستاصل شده ایم خواهشمیکنم راهی یاروشی برای درمان بهم ارائه بدید متشکرم

دوست عزیز مساله برادر شما از 2 فاز مختلف ولی همپوش قابل درمان هست. فاز اول خروج و پاکسازی مواد مخدر از جسم ایشان می باشد. اغلب اوقات این امر به درستی انجام می شود ولی مردم از فاز دوم درمان ناآگاه هستند. یعنی پاکسازی مواد از ذهن و ولع ناشی از مصرف مواد. شما باید درمان را با رواندرمانی و جلسات مشاوره ای تکمیل کنید. در غیر این صورت هم فرد مبتلا به اعتیاد به تباهی میرسد و هم هزینه های شما بیهوده تلف شده است. حتما برای جلسات رواندرمانی اقدام کنید.

::سلام من از متخصصین مرکز شما راهنمایی می خوام برا خودم مسایل و مشکلاتی دارم که حتی رو در رو به روانشناس نمی تونم بگم یعنی روم نمیشه چون شاید از شنیدنش بدش بیاد شخص شنونده چه جوری از طریق سایتتون می تونم مشاوره به صورت غیر حضوری داشته با شم .

ببینید دوست عزیز شما نباید از مطرح کردن مشکلات خودتون نگران باشید.

آیا اگر روزی اتفاقی برای دستگاه مجراری ادراری شما بیفتد و نیاز به درمان داشته باشید نزد پزشک نمی روید؟ بیماریها، اختلالات و حتی اتفاقات روانشناختی هم بهمین گونه می باشند! باید به درمانگر خود اطمینان کرده و برای درمان و رفع مشکل خود اقدام فرمایید.

::سلام من چند وقتیه دچار اضطراب شدید شدم. چکار باید انجام بدم؟ لطفا راهنماییم کنین

سلام

دانستن این موارد که اضطراب شما به چه علت است و در چه مواقعی شدت پیدا می کنه می تونه بسیار کمک کننده باشه ، در حال حاضر تنها پیشنهاد من به شما روش بیوفیدبک است که درمان مطمئنی برای  اضطراب می باشد 

::مریم : سلام خسته نباشید با ارزوی موفقیت من مدتی هست دچار اضطراب هستم همجنین افسردگی علایم طوری هست که حافظه ام بسیار ضعیف به طوری که فراموش می کنم عدم تمرکز شدید نمیتونم ارتباط برقرار کنم به خاطر ترس از اشتباه زندکی مختل شده جوری که نمی تونم تمرکز بر روی اهدافم داشته باشم و عمده ترین مشکلم اینه به دلیل اظطراب و بدبینی و عدم تمرکز نمیتونم ارتباط سازنده داشته باشم به جه صورت مرکز شما کمک میکنه منو من شهرستان هستم

مریم عزیز سلام

در رابطه با موضوع شما نیاز به اطلاعات و بررسی بیشتر است ، در عین حال می توان غیر از درمان دارویی نسبت به شدت علائم در رابطه با اضطراب و افسردگی شما از روش بیوفیدبک و روان درمانی استفاده کرد 

و در رابطه با عدم تمرکز شما از روش نوروفیدبک درمان خوبی حاصل می شود

لطفآ در نزدیکی محل سکونت خود پی گیر این درمان باشید به این علت که تمام این روش ها نیاز به حضور شما است

تشکر

::منصور قربانی : مدتی است از افسردگی مزمن رنج میبرم و بیشتر موارد درمانی از جمله دارو درمانی و ... را نیز به کار گرفتم ایا نوروفیدبک می تواند به درمان و علاج آن به من کمک خواهد کرد لطفا سریعا پاسخ فرمایید با تشکر قبل

سلام آقای قربانی

در صورتی که در حال حاضر شما همچنان دارو مصرف می کنید ، درمان نوروفیدبک کمک کننده است ولی به طور قطع نمی شه گفت که به سرعت می تونید کلیه داروهایی که مصرف می کنید قظع شود که البته بستگی به شدت علائم دارد . برای راهنمایی مؤثرتر نیاز به مراجعه حضوری است .

 

   

::مرجان حیدری : سلام پسرم پایه پیش دبستان است و اصلاً علاقه ای به مدرسه رفتن ندارد . لطفاً مرا راهنمایی کنید .

سلام  خانم حیدری عزیز . 

در صورت اطمینان  از توانایی هوشی ایشان چندین مسئله باید بررسی شود . میزان تمرکز و توجه ایشان که قابل بررسی است - توانایی برقراری ارتباط  خارج از منزل و یا امکان یادگیری ضعیف در بعضی از نکات که ایجاد دلزدگی کرده البته یادگیری ضعیف در یک یا دو جنبه  نشان دهنده هوش پائین نیست . که هر کدام از این موارد باشد قابلیت بهبود موجود می باشد و جای هیچ نگرانی نیست . در اولین فرصت موارد را بررسی کنید . 

 

::سالاری : مي تونيد در مورد نوروفيدبك توضيح بديد؟

سلام . به صورت خلاصه می تونم بگم روشی است که به کمک آن می شه  مشکلاتی مثل بیش فعالی کودکان و... تقویت حافظه ، مشکلات اضطرابی و افسردگی کودک و بزرگسال را بهبود بخشید .

::سرداری : با سلام و خسته نباشید مدتی است که مشکوک به اعتیاد پسرم هستم با او چه برخوردی کنم لطفا من را راهنمایی کنید .

سلام

عزیزم برای پاسخ به سؤال شما لازمه که اطلاعلت بیشتری داشته باشم ، لطفا هم سن پسرتونو بگید و هم علائمی که شما مشاهده کردید . در هر صورت تا قبل از اطمینان کامل هیچ اقدامی نکنید .

اگر لازم می دونید بقیه جوابها به صورت خصوصی به شما ارسال شود.

::لیلا اکبری : سلام آیا با شرکت در کارگاه رفتار با کودک می توانم مشکل لجبازی پسر 5 ساله ام را رفع کنم

سلام

بله خانم اکبری عزیز، در دوره رفتار با کودک نحوه ارتباط صحیح با تمام رفتارهای غیر متعارف کودکتان آموزش داده می شود از جمله لجبازی ، پرخاش ، مشکل آنها با خواهر یا بردرشان و....

البته شما می توانید از جلسه پرسش و پاسخ گروهی رایگان کلینیک هم استفاده کنید.

خدمات کلینیک ماد
بخش تخصصی کودک و نوجوان
روانپزشکی
روانسنجی
مشاوره گروهی
نوروفیدبک
بیوفیدبک
tDCS
گفتار درمانی
بازی درمانی
نوروفیدبک
  نوروفیدبک چیست؟ نوروفیدبک در واقع ترکیبی از QEEG و بیوفیدبک است. نوروفیدبک  یک فرایند آموزشی است که ...
روانسنجی
. اجرای انواع تستهای شناختی ارزیابی سطح توانایی کودکان اجرای تخصصی آزمون هوش استنفورد - بینه ارزیابی سطح یادگیری  ارزیابی ...

تمامی حقوق مادی و معنوی وب سایت متعلق به کلینیک ماد است.

طراحی سایت